آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

آبادانی ها فقط یک واحد اطلاع رسانی و تحلیل اخبار شخصی است و سر سفره ی هیچکس نبوده و نیست.

آخرین نظرات
نویسندگان

۱۷ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

۲۸
فروردين

اگه دربدر بدنبال اون هستید که از راه کنسرت گذاری به پول و پله ای برسید پیشنهاد می کنم  احکام زیر رو که به قلم رضا ساکی است حتما مطالعه بفرمایید:

۲۷
فروردين

او شب قرار نهاده بودم تا به خود صبح طیاره مو ؛  تو هوا نگه بدارم. سر شبی ننه م بهم گفت : مموش ! شیلنگه می کشی رو پشت بوم و آب پاشی می کنی. ما آبودانی ها هروقت می خواستیم رو پشت بوم بخوابیم  بعد اذون مغرب پشت بومو آب پاشی می کردیم تا کاه گلا خنک بشن. آخ که چه بویی داشت بوی کاه گل.

 شیلنگه ورداشتم و از تو راه پله بردمش بالا و شروع کردم به  آب پاشی. همی طور که داشتم آب پاشی می کردم یه نگاهی به آسمون انداختم ولی تاریک بود و نمی شد  طیاره رو دید. رفتم طرف کله کفتری که نخ طیاره  رو بسته بودم به  میخ رو سرش. نخه کشیدم  ؛ حال کردم! طیاره هنوز او بالا بود . همو وقت یه حس عجیبی اومد سراغم. حسی شبیه…که یه هویی صدای ننه م در اومد که : هوی مموش ذلیل مرده چه می کنی او بالا ؟ آب از نویدون راه افتاده بود. زودی شیلنگه جمع کردم و رفتم پایین . نیم ساعت بعدش حصیر بزرگی که رو پشت بوم پهن می کردیم که رختخوابا مونو روش پهن کنیم بردم بالا.


۲۷
فروردين

کوکا همه چی که نمیشه با حرف زدن. یعنی میشه ؟ یه چیزایی هست که خداییش نمیشه با نشستن تو اتاق های دربسته و پشت میز اونم با صرف چایی و بسکوت تصویب کرد که. یعنی میشه؟

پیر کشاورز برنجکار دراومده تا تو یی اوضاع و احوال بی سوختی و گرونی ها ؛ برنج تولید کرده بعدشما چه جوری  نشستینه حساب کتاب کردینه که او بنده ی خدا بیاد  حاصل دسترنجشه  کیلویی 2400 تومن بهتون بفروشه. لااقل توی یی جلساتتون چار تا کشاورز هم صدا کنین ازشون بپرسین چقدر خرجتون شده تا برنجاتون به دست اومده بعد نرخ تعیین کنین.

کالخوز و سوخوز

۲۵
فروردين

آبادانی باشی یا نباشی عینک ریبون رو می شناسی. ما کاری به مارک بودن اون نداریم چون معتقدیم که این عینک ؛ بومی آبادانه ! اگر برخی اقلام در جهیزیه ی عروس اجباری هستند این عینک آفتابی  هم جزو جدا ناشدنی از بچه های آبادانه. تا پیش از این فقط مردهای آبادانی ازش استفاده می کردند اما الان چند وقتی است  بنا به گزارش های رسیده  زن های  آبادانی هم به استفاده از این نوع عینک گرایش پیدا کرده اند که احتمالا دلیل اصلیش دستور به ساخت مدل های زنانه ی این عینک در خارج از کشور و توسط یکی از تجار آبادانی است !

۲۵
فروردين


بهم گفت :چی دوس داری برات بیارم؟

گفتومش:تو اگه بیار بودی همو وخت که تازه اومده بودیم آبودان بهم میدادیش.

بهم گفت:تخصیر خودته.همو سالی که پاشدی اومدی باید ازم میخاستی.

گفتومش:همی تو خودت نبودی که گفتی اگه بیای اله میکنم و بله؟

بهم گفت:یه وخ کم نیاری.مگه وختی اومدی ۵ قلم وسایل خونه بهت ندادن؟ دادن یا ندادن؟

گفتومش:یخچاله بعد دو ماه و کولره بعد چار ماه بخاطر نوسان برق سوختند.شیش ماه بعد هم دزد زد خونه مون و تموم دار و ندارمونو با خودشون بردن.

بهم گفت:حقته.پ چرا مال مانه نبردن؟ برا یی که ..

گفتومش: برا یی که تو و کوکات هر شب تا صبح از خونه تون ناتوری میدادین. ولی مونه بدبخت چی؟ خدا ازت نگذره که همی تو یکی بدبختم کردی.

بهم گفت:گذشته ها گذشته. هر چی بهتر از آوارگی  تو غربت بود. نبود ؟

گفتومش: خدایی تو که زودتر از مو برگشتی آبودان ؛ به یی فکر نکردی که شهر هنوز آماده نیست. اصلن متوجه  نشدی که نه آب درستی داره نه برق درستی داره؟ خداییش تا چن سال تلفن ها صفر آزاد نمی کردن برا یه تلفن به شهرستان؟

بهم گفت: حالا که چی ؟پشیمونی برگرد برو همو چادری که داشتی توش زندگی میکردی؟

گفتومش:حیف که روم تو روت باز نیست وگرنه می دونستم چی بهت بگم.

بهم گفت: خدا رو شکر که روت تو روم باز نیست و داری ایجوری هیکلمه به لجن میکشی اگه روت وا بود چه میکردی.

گفتومش: مو الان بیست ساله اینجاهم.تو یی مدت دو بار هم مدل فلکه هاشه عوض نکردن.انگاری داریم تو موزه زندگی می کنیم.

بهم گفت : هُس

گفتومش: چشم هر چی تو بگی….!!!

۲۳
فروردين

کاغذ سفید بیارید تا مهر بزنم . مردش هم هستم پاش می ایستم که فلک نتونه جمبش بده چه برسه به روزگار!

 بدینویسله رسما اعلام و اعلان می کنم که به پاس جمیع خصلت های ناب مردی و مردونگی و بی هیچ جّو زدگی و شعارپراکنی و قلمبه گویی های رایج ؛ اینجانب دست توی جیب مبارک خواهم کرد و برای پاسداشت آدم های گلی که برای  شهرمون افتخار آوردند و یا قراره بیارند پول خرج می کنم باقلوا!

دوستان و حضار محترم! خانم ها و آقایان ! لیدی اند جنتلمن های متعهد! از این به بعد به دلیل پولدار بودن – خدا رو شکر که دستمون به دهنمون می رسه- بر آنیم تا حال بدیم اساسی. کسب افتخار برای شهر از شما ؛ پولش هم از ما. یه وقت فکر نکنید حالا چون پشت این میکروفن سیم چسب خوره هستم و چشمم به جمال شما روشن شده ؛ جو گیر شدما. اینطور که نیست هیچ تازه اون طور هم نیست. کاندیدا هم که نشدم که کسی بخواد این کارخیر و خداپسندانه ی منو به پای تبلیغات بنویسه. تازه هرکی ندونه تو می دونی که من دمبم به جایی بند نیست و تمام تلاشم در جهت رضای شماست و لاغیر!

خواهش می کنم دست نزنید و هورا هم نکشید که من حساسم و خوش ندارم کسی برام دست بزنه.....گفتم خواهش می کنم شرمنده م نکنید......ای بابا خواهش کردما!......خوشتون میاد حرف درشت بشنوید؟! خب یه بار به بچه ی آدم میگن دست نزن ؛ نزن دیگه.شما هم جوگیریدا.

ممنون که آروم گرفتید.داشتم چی می گفتم ؟ بله بله داشتم می گفتم حمایت ازشهروندان افتخارآور از افتخاراتی است که بنده در این روز و ساعت بدان مفتخر شدم. ....گفتم تمنا می کنم دست نزنید. ..برادر من اون جوری دست نزن یه وقت صدا میره یرون یکی فکر می کنه زبونم لال زبونم لال توی این ماه عزا اینجا خبراییه....اصلا هرکی دست بزنه زنبوره نیشش بزنه...جان؟ می خندید؟ کاری نکنید که اشکتونو در بیارما.منواین ریختی نیگاه نکنین. درسته امروز دست و دلبازی دارم به خرج میدم و خارج از حوزه ی مسوولیتم قول مساعد دادم که ال می کنم و بل اما مزیداطلاعتون عرض کنم که همین قولی که دادم برای ما علاوه بر بار مالی بار جانی هم  داره و هر کی ندونه تو میدونی دم چند نفرروباید ببینم تا راضی شون کنم که  یه وقت ما رو سکه یه پول نکنن.

خب ظاهرا اعلام می کنن فرصت من تمومه و .... آخه مریضی اینقدردست میزنی؟!

۲۳
فروردين

دیشب به بوبام گفتم هر چی فامیل دور و نزدیک داریم رو کن. بوبام که از خونه نشینی و سربار موندن مو اونم بعد از 30 سال آزگار عمر شریف ! دل خوشی از مو نداره چپ چپ نگام کرد و گفت : برا چیته ؟ گفتومش مگه نشنیدی استاندارها اختیار تام گرفتنه برا استخدام 4000 نفر؟ می خوام ببینم تو فامیلای دور و نزدیکمون آشنایی کسی پیدا میشه مانه بزاره سر کار. نگاه چپ چپ بوبام با کفری شدن هم قاطی شد و سرم داد زد که : پسره ی خنگ ! مو خودم وختی می خواستم برم سر کار به هیشکی رو ننداختم . حالا هم لازم نکرده تو یکی از یی کارها بکنی. کارمندی که با پارتی بازی بره سرِ کار ؛ اسمش کارمند نیست. مو هم از فرصت استفاده کردم و بهش گفتم : پس اسمش چیه ؟ که بوبام چند درجه اخمشه بیشتر کرد و گفت : او کارمند اسمش برده ن. مو که حالیم نشد منظورش چیه. یه لبخند الکی زدم و گفتوم: حالا چی میشه تک و طایفه  مونو اسم ببری؟

چند روز از یی ماجرا گذشت تا این که یکی از بچه ها بهم زنگ زد و گفت التماس دعا دارم.مو که خودوم بیشتر از همه محتاج دعا بودم بهش گفتوم : از مو؟! گفت : شنیدم گِرِنِ کارم دست توئه. خواستم اگه دستت میرسه اسم ما هم رد کنی. راه دوری نمی ره. تازه قول هم میدم دربست در خدمتت باشم. خودت که بهتر میدونی 3 ساله نامزد کردم نمی تونم عروسی بگیرم. بوبای زنم جفت پاش تو یه کفشه که الّن و بلّن باید سرو سامون بگیری. تازه برام ضرب العجل هم تعیین کرده و گفته اگه تا آخر سال سرو سامون نگیرم اگه پشت گوشمه دیدم دخترش هم می بینم. لاکردار بد جوری داره بام معامله می کنه. ولی خب چکارش میشه کرد بوباشه دیگه.اختیار دارش اونه.حالا هم بیو و مردونگی کن و مانه بزار جزو یی 4000 نفر.

راسیاتش موندم چی بهش بگوم. یعنی مردم ایقد بیکارن که شجره نامه ی همدیگه با ده تا شاخه او ورترش هم محاسبه کردن؟! شب که بوبام از سر دکه ی فلافلیش اومد خونه ماجرا رو بهش گفتوم. باورتون میشه الان چند روزه داره فکر می کنه یی فامیلمون  که مردم شناختنش  کیه ؟!