آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

آبادانی ها فقط یک واحد اطلاع رسانی و تحلیل اخبار شخصی است و سر سفره ی هیچکس نبوده و نیست.

آخرین نظرات
نویسندگان

دل کسی برای من تنگ نمی شود

دوشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ق.ظ

به نقل از هفته نامه آوای خوزستان :مطلع شدیم که مهرداد معماری، مجری صدا و سیمای مرکز آبادان و فعال مطبوعاتی، در حال ترک آبادان است. این موضوع بهانه‌ای شد تا با وی در خصوص چرایی مهاجرت اهالی علم و فرهنگ و هنر از آبادان به گفت‌وگو بنشینیم. امید که این گفت‌وگو، بر وسوسه‌ی رفتن که شاید گاهی در ذهن خیلی‌های‌مان، بر اثر ناملایمات و کمبودها شکل می‌گیرد، صحه نگذارد، بلکه بازتاب معضلات امروز فضای فرهنگی و اجتماعی آبادان، راه‌گشا و زنگ هشداری برای برطرف کردن کمبودها و مشکلات باشد.

تصمیم به رفتن از چه زمانی جدی شد؟

وقتی آدم فکر می‌کند درمجموعه اتاق‌هایی که در یک خانه دارد، کاری ندارد، در آن اتاق‌ها را قفل می‌کند. بعد که احساس می‌کند همان یک اتاقی هم که درش را باز گذاشته شایستگی‌اش را ندارد، فکر می‌کند که بهتر است اصلاً از آن خانه برود. اگر بخواهم علل رفتنم را تقسیم‌بندی کنم، باید اول بررسی کنم که چه علایقی دارم. مردم شریف آبادان من را به عنوان یک صدا و سیمایی می‌شناسند، در حالی که من آموزش و پرورشی‌ام. با اینکه از سال ۷۱ تا ۷۷ در صدا و سیمای بوشهر فعالیت می‌کردم. که دوران طلایی زندگی من بود. با این حال سال ۷۷ با تحمل دشواری‌های زیاد و به دلیل علاقه به سرزمین پدری، به آبادان انتقال گرفتم. اولین اقدامی که در صدا و سیمای آبادان انجام دادم راه‌اندازی واحد نمایش رادیو آبادان بود. بخش اصلی فعالیت من اما مربوط می‌شود به آموزش کودکان استثنایی، که شغل اصلی من آموزش به کودکان ناشنوا است. که در آن زمینه هم در مدتی که در آبادان بودم، پنج دوره در زمینه آموزش ناشنوایان بعنوان مدرس برتر شناخته شدم. و جالب این‌جاست که در هیچ یک از این پنج دوره تقدیری از من صورت نگرفت. شاید این بدلیل شرایط خاص حاکم بر آبادان است که انگار هر کسی اینجا کار خوبی می‌کند باید بیشتر مورد بی‌مهری قرار بگیرد. ولی این همه موجب دلسردی من نشد و همچنان به فعالیت خودم ادامه دادم. سومین بخش فعالیت من در آبادان به حضور در مطبوعات برمی‌گردد. می‌توانم بگویم تأثیرگذارترین بخش و شاید تنها عاملی که باعث شد مورد غضب برخی از دوستان مسئول قرار بگیرم همین قسمت از فعالیت‌هایم بوده است. در حالی که قلم من به هیچ وجه سیاسی نیست، بیشتر مشکلات اجتماعی را منعکس می‌کنم. همه‌ی این مسائل دست به دست هم داد و باعث شد که برای رفتن یک تصمیم جدی بگیرم. بهرحال باید به زندگی ادامه داد.

به نظر شما مشکلات‌تان با انتقال به شهر دیگر حل می‌شود؟

اجازه بدهید با یک مثال پاسخ‌تان را بدهم. من سال ۷۷ از بوشهر آمدم. سال ۸۵ یعنی حدود هشت سال بعد موضوع سؤال مسابقه‌ی رادیو بوشهر در دهه‌ی فجر صدای من بود. به مناسبت‌های مختلف هم تماس می‌گرفتند، روز رادیو را تبریک می‌گفتند و همچنان مرا همکار خود می‌دانستند علیرغم اینکه من بوشهری هم نبودم. ولی در آبادان متأسفانه هیچ‌گاه چنین اتفاقی رخ نداده است. در حالی که خود من در این شهر حضور دارم، دوستان رادیو کاراکترهایی که من خلق کرده‌ام را تقلید می‌کنند بدون اینکه حتی با یک تماس کوچک از من کسب اجازه کنند. این امر غیرحرفه‌ای بودن فضا را می‌رساند.

شما چند معلم و استاد دانشگاه خوب می‌شناسید که از آبادان رفته‌اند؟ جالب این‌جاست که مثلاً من امسال از شغل معلمی‌ام بازنشسته می‌شوم ولی هیچ‌کس این را نمی‌داند. بنابراین کسی دلش برای من تنگ نخواهد شد. من هم وقتی ببینم چنین فضایی وجود دارد ناچار می‌شوم چنین تصمیم‌های سختی بگیریم. باور کنید دل کندن از خانه‌ی پدری خیلی سخت است. همه‌ی بستگان من اینجا هستند. به شهری می‌روم که تا پیش از این فقط به عنوان مسافر به آن رفت و آمد می کردم ولی حالا به عنوان یک شهروند قرار است در آن زندگی کنم. این برای خود من بسیار دشوار است.

این سؤال برای من مطرح است که چرا رفتن؟ آیا اگر همین اهالی فرهنگ، اساتید دانشگاه و فرهیختگان میدان را خالی نکنند و به شهرهای دیگر نروند، باعث بهتر شدن اوضاع برای دیگران نخواهد شد؟

زمانی این مسئله عملی خواهد شد که ما قائل به یک تشکل باشیم. هیچ‌گونه تشکل حرفه‌ای نداریم. من می‌شنوم که در محل خاصی اهالی فرهنگ و هنر دور هم جمع می‌شوند و در حال شکل‌دهی تشکل‌هایی هستند ولی در همین حد هم باعث اعتراض یک عده است. باید به آن کسانی که سعی در دفع این تشکل‌ها دارند گفت که شما چرا خودتان پیش از این تلاشی برای جذب این تشکل‌ها نکرده‌اید؟

مثال واضح‌تری بزنم، امام جمعه‌ی محترم، سال گذشته، آبان ماه با من تماس گرفتند و از من خواستند که یک تقویم فرهنگی شادمانه، با تمام راه‌کارهای اجرایی آن، برای شورای فرهنگ عمومی شهر آبادان بنویسم. من بسیار خوشحال شدم، اتفاق بزرگی بود. چهار الی پنج شبانه‌روز روی این مسئله کار کردم. تعاریف، راه‌کارها، چگونگی جذب هزینه‌های جاری، تمام این مسائل را مد نظر قرار دادم. به این دلیل که فکر می‌کنم این همان اتفاقی است که شهر ما کم دارد. معمولاً ما عزاداری‌هایمان را باشکوه‌تر از اعیاد مذهبی برگزار می‌کنیم. شاید به این خاطر که برای برگزاری عزاداری، تشکل‌هایی در قالب هیئت‌ها و حسینیه‌ها وجود دارند ولی برای جشن‌ها چنین تشکل‌هایی را نداریم. آن تقویم را من تحویل دادم. حتی گاهی در سخنرانی‌ها در پاسخ جوّ غالبی که ایجاد شده بود و بعضی از مردم معتقد بودند مسئولان در آبادان مخالف شادمانی هستند به تهیه‌ی چنین تقویمی اشاره می‌شد. با من تماس گرفتند و گفتند جلسه‌ای برای تعیین کارگروه‌های اجرایی این تقویم برگزار می‌شود. چهار نفر بودیم که به آن جلسه دعوت شده بودیم. قرار بود که شنبه‌ی بعد از آن ما اولین جلسه‌ی رسمی‌مان را برگزار کنیم که متاسفانه این اتفاق محقق نشد.

آیا به این که روزی به آبادان برگردید فکر می‌کنید؟

به هیچ وجه! حتی اگر به من پیشنهاد بالاترین پُست‌ها بشود دیگر حاضر نیستم به آبادان برگردم.

حتی اگر بخواهید و بتوانید فعالیتی مستقل از هر سازمان یا ارگانی انجام بدهید؟

اگر شرایط، شرایط کنونی باشد، خیر. تا زمانی که وضعیت رفاه و زندگی در آبادان بهبود پیدا نکند نمی‌توانم به بازگشت فکر کنم به این دلیل که باید به فکر آینده‌ی فرزندانم باشم. پسر نوجوان من در زمینه‌ی برنامه‌نویسی کامپیوتر یک متخصص تمام‌عیار است، وظیفه دارم به فکر پیشرفتش باشم. دختر من دلش می‌خواهد با خانواده‌اش باشد ولی رشته‌ی تحصیلی‌اش نه در دانشگاه‌های آبادان ارائه شده است، نه حتی در دانشگاه‌های مرکز استان، از زمانی که آبادان و خرمشهر منطقه‌ی آزاد تجاری اعلام شده‌اند، هزینه‌های زندگی در این شهرها پا به پای تهران بالا می‌رود، در حالی که کیفیت رفاه و خدمات همچنان پایین است. اگر بنا باشد متحمل چنین هزینه‌هایی بشوم بهتر است حداقل در شهری زندگی کنم که به اندازه‌ی این هزینه‌ها خدمات دریافت کنم و در رفاه باشم.

بسیاری از رزمندگان دوران جنگ، که ما امروزمان را مدیون ایثار و از خودگذشتگی‌شان هستیم که در آن روزهای دشوار جنگ سنگر را خالی نکردند، امروز ناچار شده‌اند بخاطر کمبود خدمات پزشکی و گران بودن هزینه‌های درمان از این شهر بروند.

زهرا انوشه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی