ما آبادانی ها ارق عجیبی به شهرمون داریم. یعنی خدا نکنه یکی بیاد پیشمون ادای ما رو دربیاره بعد نفهمه دوچرخه رستیسی (resteysi)یعنی چی. خدا او روز نیاره که یکی ادای حرف زدنه مانه دربیاره بعد وسط حرفاش فول کنه و لو بره که طرف داشته خودشه به ما می چسبونده .
حالا شده قصه ی او بابایی که یه وختی ؛ یه زمانی ؛ یه موقعیت جنگی یی پیش اومده بوده سه ماه آبودان بوده حالا اومده یه سکان هم دستش دادنه که بیو یی مال تو برونش .بعد رفته پشت میکروفن ؛ یه جور حرف میزنه که انگار مزار خانوادگی دارن تو آبودان و جد اندر جدشون اهل این شهر بودنه.