کورش اسدی ناتمام ماند. کورش اسدی به انتها نرسید. کورش اسدی حتی نیمی از توانش را هم بروز نداد. آن ذهنِ شکاکِ لبخندزنِ سختگیرِ بیتاب بسیار فراتر از «کوچه ابرهای گمشده» میتوانست پیش برود که خودش اتفاقی در رمانِ این روزها محسوب میشد. کورش اسدی از معدود نویسندگانِ زنده فارسینویس بود که شِمایی از یک بوطیقای شخصی را میشد در آثارش تشخیص داد. دستورِ زبانِ ویژه خودش را داشت. لحنش، حالوهوای آثارش و از آن مهمتر، ایدههای زیباشناختیاش خاصِ خودش بود و البته مانده بود تا این بوطیقا کامل شود. مانده بود و دریغا که ماند. که ناتمام ماند.