جنگ و بقول معروف و مشهور دفاع مقدس ؛ خوب و بدهای زیادی داشت که ارزانی گوشت و پوست و استخوان آدم هایی شد که یا از روی غیرت و تعصب و یا احساس تکلیف و تدبر و بصیرت ؛ آویزان چلچراغش شدند تا مثل شمعی روشن بمانند و همه را به این نظر بیاندازند که نور از چلچراغ است و نه سوختن آن ها.
آبادان ؛ نگین درخشان ۸ سال دفاع مقدس است که در طول آن سال های پرحماسه ؛ تا پرتگاه سقوط پیش رفت اما با مقاومت جانانه ی فرزندان برومند خود از آغوش مام میهن جدا نشد و تا به ابد ترجمان بلامنازع مقاومت شد و رزمندگان دلیرش هر یک اسطوره ای شدند تا نظام الهی جمهوری اسلامی ایران به آبادان و آبادانی افتخار کند.
یکی از نمایندگان فعلی آبادان در مجلس از رشد قارچ گونه ی سایت های بیمار سیاسی در آبادان می گوید و خواستار برچیدن آنان می شود. ما نیز موافق قانونمند شدن سایت های خبری و به تعبیر ایشان ‹‹ بیمار سیاسی›› هستیم و معتقدیم که ارائه ی اخبار نادرست به مردم بیماری کژ فهمی ها و بی بصیرتی ها را دامن می زند.
به نظر می رسد در ابتدا لازم باشد که بین ابراز عقیده و سیاست کاری و سیاست بازی مرزبندی صورت بگیرد و همه را به یک چوب نراند که قطعا همه می دانیم که در این نوع راندن تجارب تلخی در سال های ابتدای انقلاب اسلامی نصیبمان شده است که منجر به از دست دادن برخی نیروهای ارزشی و توانا در حوزه های فرهنگی ؛ هنری و حتا سیاسی شده ایم که بدان ها اشاره نمی کنیم.
روزی روزگاری در همین شهر آبادان در کنار دانشکده ی نفت هر شب بساط گفتگو و اراز عقیده و مناظره برپا بود که ای کاش در همان سال ها ( ۱۳۵۷ و ۵۸ و شش ماه نخست ۵۹) مسوولان اندیشه گرا و معتقد به چند صدایی می بودند تا ضمن احترام به دیدگاه های مختلف ولو مخالف با حاکمیت ؛ ابتکاری به خرج می دادند تا همه ی آن صداها در فضایی دموکراتیک در کنار هم بنشینند تا بقولا در کنار نوشیدن چای عصرانه به گپ و گفت می پرداختند تا روند تکامل صدای غالب با سرعت بیشتریبه کمال و بالندگی سیاسی و اعتقادی می رسیدیم.
لابد دوستان کمی قدیمی تر بخاطر دارند که اوج اختلافات داخلی در آن سال ها بواسطه ی همان نبود اعتقاد به تکمل بود. نگارنده معتقد است که برخورد قهرآمیز با صاحبان اندیشه عواقب دهشتناکی دربر خواهد داشت و احترام به ابراز وجود صداهای گوناگون نه خطر که فرصتی خواهد بود برای قدرت و پایداری اندیشه ی برتر.
توصیه ی ما به افراد دارای تریبون این است که به هنگام اظهار نظر درباره تشکلات فرهنگی خودجوش و یا ابراز عقاید سایت های خبری که گردانندگان آنان با هزینه ی شخصی خود و بنا به احساس نیاز و وظیفه ی شهروندی وقت می گذارند و مطالب و خبر تهیه و تحلیل می کنند ؛ ایجاد شائبه های شایدی و به نظر می رسد و احتمالات بد بینانه ارائه نمایند و بدانند که برخورداری از تریبون از حقوق اجتماعی مردم است و کسی اجازه ندارد از این فرصتی که مردم بدان ها داده در جهات شخصی و تشکیلاتی خود استفاده نماید.
برخی مشاغل در جامعه ی ما خطرناک هستند مثل معلمی مثل خبرنگاری ! تعجب نکنید توضیح خواهم داد.
بچه ها در مدرسه درس می خوانند و معلمان وظیفه ی تدریس به آنان را دارند. بچه ها نمایندگان رسمی خانواده ها در محیط مدرسه هستند بنابراین مدرسه را می توان مشتی دانست نمونه ی خروار.کیفیت جامعه را می توان در مدارس جستجو کرد و معلمان ؛ مشاهده گران این مدل اجتماعی.
قصه ی جنگزدگی شهر آبادان گویی تمامی ندارد.با گشت و گذاری در مرکز این شهر که به نام آبادان معروف است با انبوهی از ساختمان های توپ خورده و سوراخ سوراخ مانده از جنگ ۸ ساله روبرو می شوی که در بین آپارتمان های تجاری و مسکونی جا خوش کرده اند.
شهرداری آبادان تا به امروز در سامان دهی این ساختمان های مخروبه ناموفق بوده است و بعید است حالاحالاها بتواند کاری صورت بدهد.
حتماً شنیده اید که می گفتند خاک آبادان دامنگیر است – درست هم بود – دلیلش؟ همان چندین هزار کارگر و کارمند و آموزگار غیر بومی که بعد از بازنشستگی همچنان ماندگار شده بودند.
دل پر دردی دارد.آکنده از آلامی است که گویی خیال آسودگی و آرامش ندارند.قرارمان را گذاشتیم در منتها الیه رود کارون ؛ زیر نور ماه ؛ تکیه داده به پل پیروزی خرمشهر.ماه ذی الحجه بالای سرمان می درخشد و رضا خدری عکاس و خبرنگارهمراه رزمندگان در سال های دفاع مقدس خیره مانده به کارون.او کارون و مردمان خرمشهر را می شناسد اصلا او اهل همین دیار است. سرزمین نخل و آفتاب و آب.سرزمینی که نخل هایش به گواه آمارهای مخفی شده در بایگانی بخاطر نوشیدن آب شور از نفس افتاده اند و نیمی کشته شده اند و باقی نیز در حال احتضارند.
میلاد احمدی عکاس جوان و خوش آتیه آبادانی با همکاری واحد تجسمی آفرینش های ادبی حوزه هنری آبادان و خانه ترانه آبادان ؛ نمایشگاه عکسی با نام «بازخواست» به معرض دید عموم خواهد گذاشت.
خلاقیت و ابتکار خلاقانه در نزد مدیران شهری یک ارزش و امتیاز منحصر بفرد محسوب می شود مشروط بر آن که مردم این خلاقیت ها را احساس بکنند و مدیران رده بالاتر نظیر فرماندار از این ابتکارات خلاقانه حمایت و مدیران مربوطه را مورد تشویق شایسته قرار بدهد.
گاهی برخی از مدیران درددل می کنند و از کارهای طلایی خود می گویند در حالی که از مسوولان بالاتر گلایه مند هستند که گویی برای آنان توفیری نداشته که این خلاقیت ها انجام شده یا نشده.همین علی السویه بودن انجام وظیفه ی ذاتی با دخیل نمودن خلاقیت و ابتکار در آن نزد مدیران ارشد ؛ اثرات سویی بر روند رو به جلوی بروز خلاقیت در مدیران اجرایی می شود.
تصویر زیر نمونه بارز یک مدیریت غیر خلاق از سوی شهرداری آبادان است.