سکانس ناتمام جنگ ویرانگر
جنگ و بقول معروف و مشهور دفاع مقدس ؛ خوب و بدهای زیادی داشت که ارزانی گوشت و پوست و استخوان آدم هایی شد که یا از روی غیرت و تعصب و یا احساس تکلیف و تدبر و بصیرت ؛ آویزان چلچراغش شدند تا مثل شمعی روشن بمانند و همه را به این نظر بیاندازند که نور از چلچراغ است و نه سوختن آن ها.
قصه و حکایت آدم های جنگ حکم فانوس دریایی داشت برای انبوه قایق هایی که در تلاطم اقیانوس روزگار و در آن تاریکی ظلمت ؛ کورسویی کافی بود تا به سویش بروند .
میگویند جنگ و اسباب و اثاثش تا سال های بعد حکم رمز شب عملیات را دارد که نباید سر از مهر و موم بردارد اما زمانی از راه می رسد که نسل بعدی احساس می کند نمی خواهد مثل نسل فبلی قانع باشد. نسل نو می خواهد کدهای دربسته و لاک و مهر شده را بشکند برای همین به شنای خلاف جریان آب روی می آورد.
سکانس ناتمام جنگ زمانی ساخته می شود که نسل حنگ دیده ؛ داغدار گذشته ی خویش است. آدم های جنگی حکم آن عقابی را دارند که برای بقا چنگال و منقار تیز و پولادین می خواهند و دو بال تیزپرواز که آن ها را به قله ی قاف برساند و جانی دوباره بگیرند ؛ غافل از اینکه تمام این ها افسانه است و عمر تن آدم رنجور و زخم خورده ی جنگ دیگر نه نایی دارد و نه توانی.
آن ها که رفتند کاری حسینی کردند و آن ها که مانده اند ….آن ها که مانده اند باید بسازند و بسوزند. ماندن پای آرمان های جنگ نیز تاریخ مصرف دارد. اصلا آرمان ها نیازمند پشتیبانی و لجستیک هستند .حمایت نشوی آرمان هم می پرد.
قصه ی همخوانی های دیروز و راز و رمزهای کم و بیش افشا شده ی امروز را لابد شنیده ای. قرار نیست تا ابد الدهر حاج صادق آهنگران بخواند و رزمنده ی پیشانی نوشته عزم سفر کند ! که سفر با صدور روادید آسان تر هم هست !
آن هایی که دیروز رفتند در قلب های ما جای دارند. اصلا مگر می شود آرمان های آنان را نادیده گرفت ؟ اما آدمی فرزند زمانه ی خویش است.
پایگاه خبری و اندیشه اروندپرس
- ۹۴/۰۷/۰۳