کا بخدا خلبوس هستیم همه مون !
اول: لب شط نشسته بودم و داشتم قلاب میانداختم که یهویی یه ماهی درشت قلاب رو برداشت و برد. همین که اومدم بکشمش بالا، تموم خیطم خلبوس شد. نتیجه این که ماهی در رفت. هر کاری هم کردم خیطم پهن بشه نشد که نشد. آخه بدجوری خلبوس شده بود!
دوم: توخونه نشسته بودم و داشتم به لیست بدهیهام نگاه میکردم که یهویی زنگ در خونه به صدا در اومد. وقتی دٍرٍ باز کردم دیدم ۴نفر دٍم دٍر خونه ایستادن! به ترتیب قد، مأمورای آب و برق و گاز و پست بودند. مأمور پست ۴ تا قبض با خودش آورده بود. قبضهای آب و برق و گاز و تلفن. ۳ تا مأمور دیگه هم اومده بودند کنتورهای آب و برق و گاز رو بخونن. خلبوس شدم. خیلی سعی کردم خودمه راست و ریست کنم اما نشد که نشد. آخه بدجوری خلبوس شده بودم!
سوم: تو ته لنجیها توی مغازهی استیجاری نشسته بودم و اخبار ۲۰:۳۰ نگاه میکردم. گوینده لوس و بدلحنٍ خبرگفت: رابطهی تجاری با امارات اٍلٍه شده و بٍله. همون موقع ۲ تا مأمور اومدن توی مغازهم. اولیش گیر داد به غیر بهداشتی بودن جنسهام. دومیش هم … کا بدجوری خلبوس شدم. تموم جنسهای مغازهمو که عکس زن روشون بود و یا متعلق به خانوما بود ….. بدجوری خلبوس شدم. هرکاری کردم که بین او خبر۲۰:۳۰ با مأمورا ارتباطی برقرار نکنم نشد که نشد. کا بخدا خلبوسم!
چهارم: با بچهها رفتیم دٍمٍ در فرمونداری آبودان تا فرمونداره ببینیم و بهش بگیم خلبوسیم. خودٍ بچههای فرمونداری خلبوستر از ما بودن. کاشکی یکی از نمایندهها که یی روزها همه جا هستن و تسلیت میگن به صاحبهای مصیبت، پیداشون میشد. هرچند گمون میکنم اونا هم یی روزها خلبوسن!
پنجم: تو زمانی که باید تو مغازهم باشم تو خونه نشستم اخبار ۲۰:۳۰ نگاه میکنم با او گوینده با شخصیت و آهنگ کلام قشنگش. در مورد ارتباط با امارات، تموم خبرهای منتشر شده رو از بیخ و بن تکذیب میکند! آخ چه کیفی داره دوباره توی مغازه بودن با همون جنسهایی که چند روز پیش موجبات خلبوس شدن ذهن مبارک دوستان رو فراهم کرده بود!
حالا دیگه خلبوس نیستم!
مهرداد معماری
- ۹۴/۰۷/۰۹