در انتظار گودو (یادداشت روز)
arvandpress : در انتظار (( گودو )) ی خودم نشستم ، غالبا جایی یا می نشینم یا دراز می کشم و منتظرم کسی بیاید یا اتفاقی بیفتد و زندگی ام را از این رو به اون رو کند. می خواهم تنها نباشم و یه سری به دوستان مجازی ام می زنم بعد یه جستجویی مجازی میکنم و کلید واژه ی (( دهه شصتی ها)) را می نویسم. چقدر خوب ! کلی صفحه شرح حال خودم پیدا کنم مطمئنا” آدمای زیادی مثل خودم وجود داره.من اسمشو گذاشتم آدمای حال نداری که خیلی باحالن ! چقدر خوب یه اسم واسه خودم و همفکرام پیدا کردم ((آدمای باحالِ حال ندار))
من و همفکرام که احتمالا” یه انجمن هم با همین اسم به زودی راه اندازی کنیم خط مشی مشخصی داریم مثلا :
حال نداریم کارهای بزرگی در زنگی انجام بدیم، اصلا حال کارهای کوچک هم نداریم !حتی حال نداریم کتاب بخوانیم حال نداریم فیلم ببینیم حال نداریم برویم سر کار ، حال نداریم در صف نانوایی باستیم یا از مغازه ی سر کوچه چیزی بخریم و یا حال نداریم دنبال نیمه گمشده ی خودمان بگردیم و …ما انتظار داریم کلیه مسائلی که حالش را نداریم انجام بدهیم به صورت مسالمت آمیز و کاملا خودبه خود حل شود!
گاهی وقت ها از خودم سوال می کنم من کجای دنیا ایستاده ام؟ کجای تاریخ قرار خواهم گرفت؟چه آینده ای در انتظارم است؟
اینها و خیلی سوالات دیگر سوالاتی هستند که حتی حال ندارم از خودم بپرسم چه برسد به اینکه جوابشون هم بدم!
غالبا” یاد خاطرات گذشته ام می افتم آن موقع ها که من و یاران من در انجمن ، ((دبستانی )) بودیم و بعدها همدیگر را ((یار دبستانی )) صدا می کردیم و چقدر (( حال )) داشتیم و هر چه رشته افکارم عقب تر می رود و به قبلتر فکر می کنم حالم بهتر می شود، به خودم می آیم و به امید آرمانشهری که حتی مثل گذشته مان باشد روزها را سپری می کنم و انگار که آینده ای که آرزویش را داشتم سالهای قبلم بودند!
# گودو #انتظار # بی حالی # دهه شصتی ها # آرمانشهر
حکیم محسن پور
- ۹۴/۰۴/۳۰