هزارتوی آدم سوزی سینما رکس آبادان (سئانس پنجم )
سینما رکس آبادان در شب هنگام ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و در حین نمایش فیلم گوزنها دچار آتشسوزی گردید و قریب به اتفاق حاضران در سینما زنده در آتش سوختند. تحقیقات حاکی از عمدی بودن حریق بود. همزمانی این رویداد با اعتراضات انقلاب ۱۳۵۷ و طولانی شدن رسیدگی به آن در سالهای بعد از انقلاب، گمانههای مختلفی را پیرامون عاملان این حادثه ایجادکرد.
مرداد در خوزستان شهرت دارد به ماه خرماپزان، گرما بعضی روزها از ۵۰درجه هم میگذرد و در اصطلاح میگویند «جهنم شده هوا، جهنم!» اما آخرهای مرداد، یعنی درست ساعت ۹شب ۲۸مرداد برای مردم خوزستان بهخصوص آبادانیها که برای گریز از گرما این وقت را به خیابان و پارک و سینما میروند، معنای دیگری هم دارد که نزدیک به همان اصطلاح جهنمشدن آسمان و زمین است؛ جهنم سینما، فیلم گوزنها، سوختن ۷۲۸نفر در سینمای ۹۰۰نفره رکس، جانباختن ۳۷۷نفر از شهروندانی که در ساعتهای پایانی شب وقتی که داشتند فیلمی از مسعود کیمیایی را که گفته میشد علیه شاه ساخته شده، تماشا میکردند.
اخبار فاجعه از همان روز اول ضدونقیض بودند، پیکر کشتهها را بهدلیل شرایطی که داشتند در کفنهای بزرگ با کامیونهای ریو ارتشی برای خاکسپاری میبردند. بسیاری، از جمله روزنامهنگاران معتقد بودند تعداد کشتهها بیش از اینها بوده، اما درنهایت خبرگزاریها آمار رسمی که آقای محمدزاده، رییس اداره اطلاعات و جهانگردی آبادان آنزمان منتشر کرد را مخابره کردند. آماری که طبق آن، حداقل صدنفر از کشتههای این حادثه هرگز شناسایی نشدند و در مقبرهای دستهجمعی در گورستان آبادان و خضر به خاک سپرده شدند.
اخبار فاجعه از همان روز اول ضدونقیض بودند، پیکر کشتهها را بهدلیل شرایطی که داشتند در کفنهای بزرگ با کامیونهای ریو ارتشی برای خاکسپاری میبردند. بسیاری، از جمله روزنامهنگاران معتقد بودند تعداد کشتهها بیش از اینها بوده، اما درنهایت خبرگزاریها آمار رسمی که آقای محمدزاده، رییس اداره اطلاعات و جهانگردی آبادان آنزمان منتشر کرد را مخابره کردند. آماری که طبق آن، حداقل صدنفر از کشتههای این حادثه هرگز شناسایی نشدند و در مقبرهای دستهجمعی در گورستان آبادان و خضر به خاک سپرده شدند.
از میان کسبه قدیمی خیابان شهرداری که کارشان تا زمان واقعه سینما در آن حدود بوده. بهجز «شیرینیفروشی لادن» همه رفتهاند، فروشگاه «نیلبک» آقای هوتی (که لوازم موسیقی داشت) در همان سالها تعطیل شد، او دقیقا زیر سینما رکس ساکن بود، «کیف و کفش آتیلا» هم که تا آتشسوزی آخر همچنان در پاساژ رکس بود، جمع کرده و در جای دیگری از شهر برپاست، لوسترفروشی و کفشفروشی «شیاسی» هم دیگر نیستند. کیوسک روزنامهفروشی خسرو ابراهیمی هم دیگر وجود ندارد، نمایندگی جوراب زنانه «استارلایت» هم همان قبل انقلاب جمع شد و در سالهای پس از جنگ جایش را به «نوار و صفحهفروشی کهن» داد که تا چندسال پیش همچنان برپا بود اما حالا خبری از آن نیست.
سینما که سوخت، تا چند هفته گورستان شاهد آدمهایی بود که مشاعرشان را از دست میدادندآبادان نگران و پریشان از خوابی سنگین بلند شده بود و چنین هولناکیای را باور نداشت. بهت شهر حتما آنقدر از این واقعه سنگین بوده که پس از سیوچندسال همچنان آبادانیهای قدیم در لحظات تنهایی خود سعی میکنند از کابوس آن خلاص شوند.
در دادگاه چه گذشت؟
حسین تکبعلیزاده از دستگیری مجدد تا اعدام در زندان آبادان ماند. درباره شخصیت و وضعیت او نکات ضد و نقیضی وجود دارد. او در این مدت تحت تاثیر گروههای سیاسی که در زندان بودند قرار داشت. بنا به گفته کسانی که او را از نزدیک دیدهاند او شخصیت ثابتی نداشته و بارها حرفهای خود را تغییر داد. در طی دادگاه آنجایی که از آتشسوزی و فرارش از سینما و جای گذاشتن همراهانش میگفت نیز بارها دچار تشنج عصبی شد. با این همه اعترافات تکبعلیزاده در دادگاهی که در آبادان تشکیل شد، تنها سندی است که از او به جای مانده است.
تکبعلیزاده در این دادگاه بعد از شرحی از ترک اعتیاد و آشناییاش با برادران بذرکار درباره چگونگی آتش زدن سینما گفت که بعد از ترک مجدد اعتیاد چند کتاب دکتر شریعتی تهیه میکند و به آبادان باز میگردد و در اینجاست که فرج را میبیند: «رفتم خانه و بچهها آمدند و گفتند میخواهیم یک سینما را آتش بزنیم. چهار شیشه کوچک تهیه شد تا تینر در آن ریختیم و به سینما سهیلا رفتیم. در سینما شیشهها را از سالن انتظار روی زمین انداختیم و بعد کبریت زدم. اما آتش نگرفت. به سالن سینما برگشتم و جریان را به بچهها گفتم. همگی از سینما بیرون آمدیم. فرج گفت که چطور شد آتش نگرفت؟ من گفتم برای اینکه تینر فوری بود و خشک شد و اثر نکرد.»
به گفته تکبعلیزاده قرار شد فردا شب به سینمای دیگری بروند. اما سر خیابان فرج با یک سری شیشه تازه میآید. شیشههایی که معلوم نمیشود از کجا میآید؟ به نوشته روزنامه اطلاعات، متهم آتشسوزی سینما رکس در ادامه دادگاه از آن شب تعریف کرد که باز میگردند تا دوباره سینما سهیلا را به آتش بکشند. اما سینما بسته بود و در بازگشت این سینما رکس و ۶۰۰ نفر تماشاگرش بودند که انتظار تلخی میکشیدند تا به کام آتشی بروند که معلوم نمیشود از کجا به دست فرج بذرکار و حسین تکبعلیزاده رسید؟ او در ادامه از شرح آتشسوزی میگوید: «پس از یک ربع ساعت فرج گفت میروم دستشویی و رفت. فرج بعد از ده دقیقه برگشت و نیمههای فیلم بود که فرج به آرامی گفت برویم. بعد بلند شدیم و رفتیم داخل سالن انتظار. از در عقب از طرف بوفه سر آن دوراهی کمربندی در سالن سینما که آب سردکن هم همانجاست. همه با هم رفتیم وقتی رسیدیم صحبتی از کجا ریختن تینرها شده بود. آنجا ایستادیم. هیچ کس داخل سالن نبود و بوفه تعطیل شده بود. فرج شیشه را در آورد و گفت: شما جلوی بوفه بریزید. و خودش با عبدالله رفت.» بعد از آنکه مواد در همه جا پخش شد ظاهرا به اعتراف خود تکبعلیزاده کبریت را او کشید و آتش یک باره شعله گرفت.
اما این مواد برخلاف مواد سر شب به نظر تینر نمیآمد چرا که به گفته خود تکبعلیزاده که تنها بازماندۀ آن جمع است به سرعت آتش دور تا دور سالن را محاصره کرد و به سالن سینما کشیده شد. فرج بذرکار شاید تنها کسی بود که میتوانست بگوید در یک ساعتی که تصمیم دوباره برای آتش زدن سینما گرفته شد چه گذشت و آن مواد چه بود که آن طور سینمای ۹۰۰ نفری رکس را آتش زد؛ بذرکار کسی بود که در این حادثه گم شد و حتی جنازهاش نیز پیدا نشد.
حسین تکبعلیزاده پنجشنبه ۱۳ شهریور ماه ۵۹ به همراه سروان منوچهر بهمنی، علی نادری مدیر سینما رکس، اسفندیار رمضانی مدیر داخلی سینما، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رییس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرجالله مجتهدی به دار آویخته شد و داستان آتش زدن سینما رکس در آتش جنگی تحمیلی و دردهای بعدی آبادان گم شد. اما به نظر میرسد که این داستان هنوز به پایان نرسیده است و تاریخ باید درباره این حادثه تلخ قضاوت کند. تاریخی که انگار هنوز زمانش نرسیده است؛ جملهای که تکبعلیزاده در دادگاه اعتراف کرد.
- ۹۳/۰۵/۲۳