گفتگو با علی پارسا :آبادان به دنیا درس داد
چند صباحی از بازنشستگی مردی که از آبادان نرفت(!) میگذرد، رفتنی که برای دیگر همکارانش- قبل و بعد از فراغت اداری- شکل بایدی به خود گرفته است؛ شاید اگر به دنبال پیدا کردن دلایل برای انجام این گفتوگو میگشتیم این «نرفتن» از آبادان هم جایی در انبوه بهانهها پیدا میکرد، اما با علی پارسا، که روزگاری روایتگر هر روزه قصه آبادان و نفت آن در روابط عمومی پالایشگاه دیارش بود و روزی دیگر رئیس هیئت مدیره باشگاه ورزشی نفت این شهر، در جایی که تیترهای قاب شده در آن خود تبدیل به سوالی در انبوه سوالهایمان در این مصاحبه شد- باز هم به بهانهای کلی به نام «آبادان» و این بار، درسی که به دنیا داد گفتیم و شنیدیم؛ آبادانی که به قول پارسا؛ با وجود توان جهان شمول بودنش، گاهی حتی یک سیم کارت تلفن همراه هم میتواند در سرنوشتش نقش ایفا کند.
این روزها نسل بعد از جنگ هر کجا به مبحثی در خصوص آبادان ورود میکند بیشتر شنونده بالندگی به«بود»های شهرش است؛ بالندگیای که البته به تعبیری «اعتیاد نوستالژیک» نیز تفسیر شده میشود.
وقتی به دفتر هفتهنامه شما هم وارد میشویم قابهایی که به دیوار نصب شده و حاوی تیترهای نخست نشریهتان در چند سال اخیر است با وجود اینکه ذاتا قصد منفی صحبت کردن را ندارند اما شجاعت رسانهای را گواه داده و پرداختن به رسالت را بروز میدهند، ما هم اگر از گذشته میگوییم یا به داشتههای قبلمان میبالیم نشان از این است که به هویتمان تکیه داریم ولی درد آنجا شروع میشود که عدهای این هویت را نشناخته و با جغرافیای شهری و اجتماعی آبادان آشنا نیستند.
افرادی که به تفسیر شما با جغرافیای شهری و اجتماعی آبادان آشنا نیستند را«غیر بومی» بنامیم؟
بحث جداییسازی بومی و غیربومی شاید به غیر از تفکیکپذیری این دو جمعیت در مباحث ورزشی آن هم با توجه به وجود تکنیکهای ذاتی این فعالیت اجتماعی در آبادان، نباید در حوزههای دیگر وجود داشته باشد.
ولی به هر حال این تفکر همیشه در آبادان سیال بوده که غیر بومی در ژانرهای مختلف در حال تنگ کردن عرصه برای بومی است.
بله. یادم میآید سال ۵۴ که با افتخار به عنوان کارگر در پالایشگاه آبادان استخدام شدم، روزی شاهد درگیری در کنار اداره تربیتبدنی وقت بودم، وقتی علت را جویا شدم گفتند که بحث استخدام یک غیر آبادانی بوده است؛ چرا باید این اتفاق بیافتد، ببینید؛ آبادان شهر مهاجرپذیری بوده و بعد از جنگ هم عدهای از مناطق دیگر آمدند و با اخلاص در اینجا مشغول به کار شدند، ازدواج کرده و صاحب فرزند شدند و به نوعی قصه نفت سال ۱۲۸۸ شمسی برای آبادان تکرار شد و هیچ مشکلی هم بوجود نیامد.
پس چالشی فکری با حضور غیربومیها در مشاغل آبادانی ندارید؟
وقتی قرار است که اندیشه جهان شمول داشته باشیم؛ زشت است که بنشینیم و درگیر تفکیک بومی ازغیر بومی باشیم، افکار باید بیایند ولی حرف این است که اگر این اتفاق افتاد، آنهایی بیایند که جامعهشناسی را بدانند؛ وقتی میگوییم خوزستان و فراتر از آن همه ایران سرای من است به خودی خود این چالشها نفی میشوند.
خود شما هم ناخودآگاه حتی برای ذکر مثال در جستار بومی و غیر بومی، بازگشتی به گذشته آبادان داشتید.
چرا برنگردیم؛ ما در گذشته به دنیا درس دادیم و هنوز مزد جهاد و جانفشانیمان را نگرفتیم، هنوز آنطور که باید و شاید نتوانستیم بگوییم که پایتخت مقاومت هستیم.
علت این عدم توانایی چه بوده؟
بدون تردید دلیلش؛ نگرش فرهنگی بوده و آبادان مغضوب داشتههای گذشته شده است، ما امروز در سایه اهواز پنهان شدهایم؛ چرا به عنوان مثال نمیتوانیم بگوییم که در ورزش کشور مدیران عامل مجموعههای بزرگی مثل برق شیراز و سایپا البرز اصالتی آبادانی داشته و دارند؛ باید نگرشها را نسبت به آبادان تغییر بدهیم، چرا امروز نباید این خاطره جهانی شود که جمشید شاوریزاده؛ از مردان مخلص نفت در جنگ و انقلاب تعریف میکرد که در روزهای جنگ تحمیلی به آبادانیها میگفتند؛ آهنخورها به دلیل اینکه در تمام طول جنگ در کنار آهنهای پالایشگاه مانده و بر مشکلات غلبه کردند؛ یا خود شاوریزاده روایت میکرد؛ زمانی که بیمار شده و در بیمارستان نفت تهران بستری شده بود، میدید که پزشک مسنی فرامعمول به وی توجه و رسیدگی میکند؛ علت را جویا میشود و آن پزشک میگوید؛ به این خاطر که آبادانی هستی و خود من پیش از انقلاب به کمک رابطه توانستم مدتی را در آبادان مشغول به کار باشم، یا اینکه سیروس الوند به خود من گفت که سال ۵۴ به ما گفتند؛ اگر شاگرد ممتاز بشوید جایزهتان این است که شما را به آبادان ببریم.
حس میکنم باز هم در همین گفتوگو در حال درجا زدن در فلاشبکهای خوش لعاب هستیم، اما امروز این شهر به چه جاذبهای آباداننشین دارد؟
یک بخش آن عقلایی است و بخش دیگر نیز مربوط به عشق و اختیار.
در پارادوکس ایجاد شده میان اختیار و عقل- به تعریف شما- بعد از جنگ تحمیلی سه موج مهاجرت در آبادان محقق شد؛ یکی بازگشت سریع مردم به آبادان و خروج آنی به دلیل تماشای نبود زیرساختها، موج دوم بعد از ناامید شدن از بازسازی صورت گرفت و تا همین چند سال پیش رشد فزاینده داشت و در نهایت موج اخیر هم به نظر میرسد بعد از منطقه آزاد شدن همه آبادان و شکلگیری تورم و به ویژه گرانی مسکن شکل گرفته است.
بله، باید برای ماندن در این شهر فکر کرد، خود من با ۶۱ سال سن اگر قرار است بمانم باید کمک کنم که سنگ روی سنگ این شهر بند شود، به موج حضور و مهاجرت شما اضافه کنم که عدهای هم بعد از جنگ اصلا برنگشتند یا عدهای دیگر که بعد از جنگ از آبادان رفتند و دوباره به همینجا بازگشتند، شاید باید برای آبادانی بودن این روزها باید عاشق بود و یا اینکه تاکید میکنم؛ جغرافیای منطقه را شناخت.
پس به نوعی ریشه ماندگاری برخی آبادانیها در این شهر با وجود همه کاستیهای امروز، در «گذشتهها» نهفته است؛ گذشتهای که شما«عشق» تعریفش کردید؟
بله؛ البته به دلیل همین داشتههای گذشته، فراموش شدیم، داشتههای ما آن اندازه بود که باورش نمیکردند، به موازات ما باید درجا میزدیم و به جایمان مناطق دیگر رشد میکردند.
شاید مطالبهگر خوبی هم نبودیم.
شاید هم خوب مطالبه نکردیم به هر حال آیه قرآن کریم است که هیچ جامعهای تغییر نمیکند مگر آنکه نفوس آن تغییر کند؛ شاید هم نمایندگان ما در مجلس شورای اسلامی درست عمل نکردند که نتوانستیم شبیه بومهای دیگر پویا باشیم و البته هزار شاید دیگر.
در سبک و سنگین کردن این «شایدها»ها، مردمی که طلب نکردند یا مسئولانی که گوش نکردند، کدام یک وزن سنگینتری در تقصیر دارند؟
در این شهر حلقهها را اگر به یکدیگر متصل کنی به ارباب حلقههای شهری میرسی، اینجا افرادی را داریم که منافع شخصی را بر منفعتهای شهری رجحان میدهند، وقتی به جایی رسیدیم که سیم کارت تلفن همراه و روابط عاطفی و غیر منطقی؛ سرنوشتها را تعیین کردند، قافیه را باختیم، فضاهای فکری در چنین شرایطی مسدود میشوند یا اینکه میبینیم در بحث فرصتهای شغلی فردی میآید و اینجا مسئولیتی میگیرد و در کنار آن در شرکتی صنعتی هم مشغول شده و با عضویت در هیئت مدیره آن، چند میلیونی دریافت میکند، به قول محاوره«چندلپی» میخورد؛ چرا با دیدن این اتفاقات، با وجود حضور رسانهها و اهل قلم که در آبادان زیاد هستند، فضای بلند فکری ایجاد نشد.
رسانهها و اهل قلم شاید گفته باشند؛گفتنی که به عنوان مثال در هفتهنامه ما، تیترهای آن توجه شما را جلب کرد.
بله. تیترها را چند بار مرور کردم؛«آبادان هنوز آباد نیست»،«آبادان؛شهری با چالشهای بزرگ»،«پیامکهای نانوشته، انسانهای دردمند»،«آقای شهردار سکوت ما از رضایت نیست»،«عکس شهدا را میبینیم ولی عکس شهدا عمل میکنیم»،«آبادانی خوزستانم آرزوست» و البته دردناکتر از همه اینها تیتر اخیر شماست؛«آتشی برای ۲۷۵هزار نفر»، در شهری که مردم با روشن شدن یک چراغ در خیابان به عمران و آبادانی امیدوار میشوند، آتش گرفتن یک پاساژ دردآور است؛ قدم خریداران از بازارهای آبادان و زیارتگران مناطق جنگی را باید به روی چشم گذاشت ولی امروز میبینیم که پاساژی که برای این شهر و برای مسافران جاذبه دارد، میسوزد و دلنگرانی امروز من این است که خدای ناکرده با ریزش آنی این مجموعه تجاری در فضای باریک خیابان امام، فاجعه دیگری شکل بگیرد.
همان رسانهها و اهل قلم گاهی نوشتند، کمبود گوش شنوا؛ علت برخی از این نقصانها نیست؟
بله. در برخی موارد، بعضی از مسئولان شهری درگیر دعواهای سیاسی خود میشوند، بعضی از آنها فعالیتشان نمود نداشته و برخی دیگر هم مشکلات دیگر پیدا میکنند، باور کنید در این وضعیت؛ شرایط برای پیرزنی که میخواهد برای فرزند تازه دامادش خانه کرایه کند؛ مشکل میشود، فشار دنیایی همه جا وجود دارد ولی چرا این فشار در مناطق دیگر مشکل حاد ایجاد نمیکند.
و همین فشارهای دنیایی باعث شده که نگاه جهان شمول به آبادان محدود به فضایی تنگ و بسته شود.
دقیقا. واقعا چرا آبادان که در جنگهای جهانی نقیش بوده، در تنوع فرهنگ در دنیا تاریخساز شده، در ملی شدن صنعت نفت پیشتازی کرده و حقارت انگلیس و رانتخواران جهانی را منتج شده، انقلابی همراه با حکومت نظامی داشته، همواره در کنار نهضت اسلامی حضور موثر داشته، حماسه ذوالفقاری را خلق کرده، در هشت سال جنگ تحمیلی سقوط نکرده و در نهایت دنیای استکبار پشت اروند و دیوارش مانده؛ امروز دیده نمیشود، ما هم در جنگ شبیه مردم امروز غزه به دنیا درس دادیم؛ درس ایستادگی.
البته بعضا دیده شده برخی به دنبال لوث کردن همین مقاومت و ایستادگی مردم آبادان در روزهای جنگ بوده و جنگزدگی آنها را نیز در این میان آلت دست میکنند.
این چه حرفی است، مگر همین مردم آبادان در سینما رکس نسوختند، مگر عبدالامام محمدی که آبادانی بود در مسجد شهید نشد، حماسه ذوالفقاری را خود ما خلق کردیم و بعد ارتش به کمکمان آمد، مدرک وجود دارد که در همان سالهای جنگ، ۶۵ هزار آبادانی کارت تردد به شهر را داشتند و در سالی که سند وجود دارد در آن ۵۴ هزار گلوله بر سر این شهر ریخته شد، زنان و کودکان را مجبور به خروج از شهر کردند.
این ایستادگی را تشبیه کردید به مقاومت امروز مردم غزه.
کاملا. دنیا امروز به خاطر غزه وجدان آسوده ندارد، ایراد به ما وارد است که چرا به این موضوع نمیپردازیم، چرا کمتر ندای مظلومان غزه را میشنویم، البته این را بگویم که توجه مردم آبادان به اهالی فلسطین ریشه دارد و یکی از فوتبالیستهای بزرگ این شهر به احترام این مردم مظلوم، نام فرزندش را فلسطین انتخاب کرد؛ خیلیها آن روزها از آبادان بیرون نمیرفتند و میگفتند؛ میمانیم و شبیه فلسطینیها مقاومت میکنیم، برای ما دردناک بوده و جای سوال دارد که چرا حکام جهان و برخی کشورهای منطقه در این خصوص سکوت کردهاند، اینها دردهای سبکی نیستند .
تعریفی از ارتباط منطقی با مجاورت معنوی میان مقاومت در آبادان و فلسطین ارائه دادید و شاید از این تعریف بشود به سابقه تاریخی بلندنظری و الگوبرداری جهانی در آبادان حتی در مقوله جنگ و مقاومت رسید.
بله. شما ببینید که ما قبرستان خارجیها را در آبادان تخریب نکردیم تا به دنیا بگوییم دوستتان داریم، مسیر حرکتی ما؛ مسیر احیای کرامت انسانی است اما استکبار میخواهد که مردم دنیا منفعل و خنثی باشند تا متوجه اطراف خود نشوند؛ چطور میشود یک استان در عراق به سرعت سقوط میکند، مردم باید پویا و با نشاط باشند و با این پویایی همیشه در صحنه حضور داشته باشند.
اگر بخواهیم این پویایی جهانی را در ماکتی کوچکتر بومی کنیم با مشکلاتی مواجه میشویم، به عنوان مثال اگر رسانه در آبادان بخواهد حضور داشته باشد، موج ایجاد کرده و تصمیمسازی یا تصمیمگیری کند، با توجه به مشکلات آبادان ناخوداگاه به حوزه چالش ساختن برای مدیران شهری ورود میکند؛ چالشی که غالبا با جوابیهها و بدخلقیها و عدم نقدپذیری، سرکوب میشود.
اگر مدیران شهری پیرو ولایت فقیه هستند باید نقدپذیر باشند، مگر نه اینکه با ایجاد فضای گفتمانی به غایت دوستیها میرسیم، پس چرا نقد نکنیم، امام صادق(ع) میفرمایند؛«ایرادها هدیه هستند»، چرا هدیه را پس میزنند؛ تاریخ آبادان نشان داده که در فضای مختنق پیش از پیروزی انقلاب، روحانیها و طلبهها در این شهر با همه محدودیتها حرف میزدند و سندیکاها مباحث مختلف را دنبال میکردند؛ پاتوقهای ما؛ پاتوقهای سیاسی و فرهنگی بودند، باور کنید کارگرهای اینجا فعالیت میکردند و نفع این فعالیت را کارگران سراسر کشور میبردند، امروز هم با نقدپذیری موفق میشویم؛ چرا نشویم، تکرار مکررات است اما امروز ما در آبادان انرژی خورشیدی داریم، نفت داریم، تاسیسات داریم، محیط مناسب پروازی داریم، جغرافیای طبیعی و انسانی داریم؛ برای استخراج این استعدادها تنها به مدیریتی قوی برای استخراج نیازمندیم و مثل یک اصفهانی که حتی مطالبهگر تعویض کاشی درب خانهاش است باید بخواهیم نه اینکه خیابان اصلی شهرمان یکسال درگیر آسفالت شدن باشد، مگر این آسفالت کردن چقدر کار میبرد؛ باور کنید این کندی کار، توهین به مردم است.
در آبادان امروز بدون تردید یک از مباحث مطروحه جدید، درگیریهای فرهنگی طیفی است، فکر نمیکنید یک اجماع، یک اتحاد و یا حداقل یک احترام متقابل بتواند راهحلی برای پایان یافتن برخی مناقشهها در این حوزه باشد؟
ما میگوییم چرا روز به روز جاهای دیگر با کوه و سبزه افزونتر و برنامههای متنوع، پویاتر میشوند اما ما اینجا با چندین خط قرمز مواجه هستیم، به عنوان مثال میبینیم که در سیمای مرکز اصفهان، مجری و مهمان برنامه با شلوار جین روی آنتن میروند ولی در آبادان این اتفاق محدود میشود، یا اینکه باید برنامههایی که امکان ابتذال در آنها وجود داشته را تفکیک کرد و در نهایت اجازه داد به خوانندهای که صدا و سیمای کشور مرتب آثارش را پخش میکند، در این شهر هم اجرا داشته باشد؛ باور کنید که برنامهریزان دنیا به دنبال جذب جوانان خسته هستند؛ جوانانی که شغلشان تامین نشده، برنامه تفریحیشان تامین نشده، پایشان در خیابان داخل چاله و چوله میرود و فضای علمی را برایشان گسترش ندادیم مجبور به هجرت میشوند، اجماع و اتحاد فرهنگی به عقیده من با توجه به تعاریف متفاوت از فرهنگ در آبادان راهکار مناسبی برای خروج از برخی بحرانها است؛ یکی دوست دارد در جای مشخصی از دغدغههای فرهنگیاش صحبت کند، دیگری دوست دارد در مسجد از فرهنگ بگوید و یکی هم علاقمند است در محیط ورزشی و علمی بحث فرهنگی کند.
پس کنار آمدن با سلایق را راهکاری برای مقابله با اختلافهای فرهنگی آبادان میدانید؟
بله.همه را که جمع کنی میبینی که ذائقههای فرهنگی، خوراکی هستند که همه باید با سلیقه خاص خودمان در یک رستوران مرکزی از آنها بهره ببریم؛ به عنوان مثال چرا مهرداد معماری که از چهرههای فرهنگی شهر است از آبادان کوچ میکند.
جناحبندیهای سیاسی هم در این میان و در این خصوص نقیش بودهاند.
قطعا همین طور است؛ باید این تاثیر جناحبندیها را در شهر کنار گذاشت، بازگشت به تاریخ و دهه ۴۰ این شهر نشان میدهد که هر کجا تفرقه آمده، آبادان ضرر کرده است، یادمان باشد همه ما در کانون یک نظام مقدس فعالیت کرده که بر دنیا تاثیرگذار است؛ اگر فرهنگ زیبای اسلامی را برای نیل به تکریمها کاربردی کنیم، بسیاری از موانع مرتفع میشوند.
شاید یکی از خلاءهای موجود در حوزه شهری؛ نبود مکفی خلاقیتها از طریق تولد سازمانهای غیر دولتی و غیرانتفاعی باشد، فکر نمیکنید اگر گرفتن مشاوره از توانمندیهای فکری جوان در شهر و در ارگانهای مختلف اپیدمی شود میتوان به راهکارهای رو به جلو رسید.
ایرادها گفته شد ولی نباید فراموش کرد که برخی فضاهای مطبوع شهری در حال شکلگیری هستند، گروههای جوان خوبی از میان نخبههای آبادانی در حال تحرک در مقولههای پژوهش بوده و جهتگیریشان به سمت توسعه شهر است، باید به آنها کمک کرد، اگر نخبهها و دلسوزها حاشیهنشین شوند، خدای ناکرده رانتخواری شکل میگیرد، باید از این توان بهره گرفت، به عنوان مثال ما در آبادان همیشه به استقبال نوروز میرویم، بیایید با تشکیل کمیتهای همگانی و با استفاده از فکرهای جدید این بار به بهانه سال تحصیلی جدید به استقبال مهر برویم و برای ایمنی کودکان و دانشآموزان؛ چالهها را پر کرده و دور خانههای متروک دیوار بکشیم؛ باید با بهره گرفتن از همین تفکر تازه، کتابی با گنجاندن مضامینی همچون مفاهیم شهروندی، گفتار و تکریم مردم را منتشر کرده و توزیع کنیم و در این کتاب موضوعاتی مثل آداب رانندگی، احترام به بزرگتر و مشتریمداری را احیا کنیم؛ باور کنید وقتی این ارزشها را زنده کنیم میتوانیم به داشتن جامعه ایدهآل امیدوار بشویم؛ اگر پدیدههای اجتماعی آفتزده شد، جامعه هم متضرر میشود.
نمیشود با علی پارسا گپ وگفت داشت و از موسسه ورزشی نفت آبادان حرف نزد؛ مجموعهای که روزگاری شما به عنوان رئیس هیئت مدیره آن فعال بودید و در چند سال اخیر در تحولات تبدیل به عادت شده مدیریتی این مجموعه، همواره به عنوان گزینه تصدی پست مدیرعاملی مطرح میشدید و البته هیچوقت هم به آن ورود نکردید.
نمیخواستم از احترام مردم سواستفاده کنم به همین علت با وجود اصرار برخی از دوستان علاوه بر موسسه صنعت نفت به انتخابات شورای شهر هم وارد نشدم، خدای نکرده اگر نگاهی به غیر از تکریم مردم داشتم، میآمدم؛ خانهام را میخریدم و میرفتم، ورود به حوزه ورزش نیازمند به حضور تفکر تیمی است که این شرایط مهیا نبود و نیامدم؛ زمان مدیرعاملی مهربان در پالایشگاه آبادان، وی بسیار مصر بود که به موسسه ورزشی صنعت نفت بروم ولی عقیده من این است که فرقی نمیکند من باشم؛ عیسیزاده، گودرزی یا هر فرد دیگری، مهم این است که این رفت و آمدها هیچ دردی را دوا نمیکند، وقتی نتیجهگرا شدیم و ثبات نداشتیم، نمیتوانیم پاسخگوی مطالبات مردم باشیم.
و شاید یکی از دغدغههای فرامعمول مردم آبادان؛ این روزها تیم فوتبال صنعت نفت و شرایط کنونی آن است.
برای این تیم هزینههای بیبازگشتی شد، این بیبازگشت بودن هم عمدتا به دلیل نگاههای سیاسی و برتری منافع شخصی بود؛ در این بحث هم قیاس با فوتبال اصفهان الزامی میشود، اصفهانی که روزگاری عبدالواحد بزمه که آبادانی است؛ بنیانگذار تیم فوتبال ذوبآهن آن است امروز بیشتر پستهای کلان فدراسیون و سازمان لیگ فوتبال را با اهالی این شهر در اختیار گرفته و ما اما درگیر فضای ناسپاسی و تخریب هستیم.
این فضای تخریب و اختلاف در زمان مدیریت شما در باشگاه ورزشی صنعت نفت وجود نداشت؟
اختلاف بود، اما یک جایی تمام میشد؛ نمیدانم چرا این روزها تا این اندازه درگیر حاشیه میشویم یا مثلا چرا باید به دنبال جمعآوری امضا برای ماندگاری در مدیریت این مجموعه باشیم.
عدهای معتقد هستند که ورزشگاه خالی از تماشاگر آبادان به آرامش شهر کمک میکند.
باورغلطی است، نباید بدین شکل فکر کرد، در تیم فوتبال صنعت نفت درگیر تکرار تلخ شدهایم و حضور جوانها در مجموعه صنعت نفت میتوانست این تکرار را منقطع کند که این حضور هم با اعلام اسامی جدید هیئت مدیره منتفی شد.
با این جنس گفتارتان به نظر میرسد مخالف حضور اعضای جدید هیئت مدیره این موسسه ورزشی هستید؟
من میگویم عیسیزاده چه تحولی را قرار است ایجاد کند که در گذشته محقق نشده است، آقایان به یک اجماع رسیده تا افرادی که به جای پاسخگویی به دنبال عافیت هستند را سرکار بیاورند و در نهایت کار را به یک نفر بسپارند.
گفته میشود جبر ادارای و استفاده از شرایط منصبها، ترکیب هیئت مدیره جدید موسسه ورزشی صنعت نفت را شکل داده است.
به عنوان مثال در پاسخ به این پرسشتان باید بگویم؛ محمد زایری که حتی در اتومبیل شخصی و در خانه درگیر کار ظریف و حساس مدیریت مالی پالایشگاه آبادان است، چگونه میتواند به لحاظ زمانی برای موسسه وقت بگذارد، غیر از این بوده که برای تسهیل در مسائل مالی وی را به کار گرفتند(؟) چرا از افراد فارغتر در این خصوص بهرهگیری نشد، چرا نگذاشتند ترکیب سه به دو در هیئت مدیره شکل بگیرد.
برخی اعتقاد دارند که نمایندگان آبادان در مجلس باید دخالت جدیتری در این خصوص میکردند.
نمایندگان باید از اقتدارشان در این زمینه استفاده میکردند که اگر نکردند، جای سوال دارد و اگر هم موسسه این اجازه را به آنها نداده باید به خاطر عدم حفظ حرمت ایشان، اعاده اعتبار شود، به هر حال در این کنش و واکنشها میلیاردها تومان جا به جا میشود.
میلیاردهایی که حتی در مسیر جدید شفافسازی هزینههای باشگاهداری در کشور، خبری از اعلام میزان آنها در موسسه ورزشی نفت آبادان نمیشود.
باید میزان این هزینهها را بگوییم، باید در این خصوص به افکار عمومی احترام بگذاریم، شاید باید اینجا به رسانهها هم ایراد گرفت که چرا در این چند ساله مدیران وقت تیم را دعوت نکرده و بدون ویرایش، مبالغ را برای مردم شفاف نکردند.
در این مسیر فرسایشی طی شده در تیم فوتبال صنعت نفت آبادان در چند سال اخیر، واقعا باید دغدغه اصلی را برای این مجموعه؛ صعود به لیگ برتر تعریف کرد؟
صعود کنیم که چه شود؛ دوباره دغدغه سقوط داشته باشیم(؟) مشکل جایی است که به دنبال تکرار اشتباهات هستیم و خبرهای بدی مثل حضور میانجیها برای ثبت قرارداد برای بازیکن بومی شنیده میشود، به جای صعود باید به فکر احترام به مطالبات مردم و سالمسازی محیط باشیم، چرا باید به خاطر مشکل صغر سنی یکی از بازیکنان در سطوح پایه محروم بشویم؛ اینها دردهای اصلی هستند.
دوباره صحبت حضور مربی خارجی در صنعت نفت شنیده میشود.
بله؛ سوال اینجاست که این مربی و کمکهای خارجی وی چه کمکی به ۱۵ مربی داری مدرک مربیگری «آ» در آبادان میکنند.
گویا شما در بحث افتتاح و احداث موزه نفت هم نقش موثری را ایفا کردهاید؟
به هر حال شکلگیری یک باغ موزه نفت میتواند بر جاذبههای این شهر بیافزاید، در سفر مدیر روابط عمومی وزارت نفت و مدیر موزههای کشور، توانستم سه ساعت برای آنها در این خصوص صحبت کنم.
نتیجه چه شد؟
قرار بر این شد که که به این موضوع نگاه ملی شود و در کنار پرداختن به این مهم حرکات مشابه خوبی در امور ورزش پالایشگاه آبادان نیز در حال شکلگیری بوده و قرار است موزه ورزش شهر نیز در محل باشگاه آبادان دایر شود تا دیگران هویت تاریخیمان را ننویسند و خودمان در این زمینه اقدام کنیم.
در تلاقی کاستیها و اتفاقات خوب اخیری که از آنها گفتید، علی پارسا با وجود ورود به دوران بازنشستگی اداری، در آبادان ماندگار شده است، بدون خلط شعار،علت این ماندگاری که این روزها و در موقعیتهای مشابه بعید است، چیست؟
این شهر را دوست دارم و معتقدم که باید به حرفهایمان عمل کنیم.
آبادان امروز را با کدام دلایل دوست دارید؟
با دلایل اعتقادی؛ به علت تعلق خاطر به خاطراتش، به خاطر دوستان پرپر شدهام در این دیار؛ روح و روان ما در جای دیگر آرام نیست، اینجا بهترین نقطه برای آرامش گرفتنم است، دوستان خوبی در آبادان دارم و با وجود مهیا بودن شرایط رفتن؛ ماندم؛ عمری هم برای رفتن نمانده، هر چند سرشار از امید به زندگیام.
امین جوکار / هفته نامه آوای خوزستان
- ۹۳/۰۵/۲۱