از جنگ زدگی تا سیاست زدگی آبادان
شهر آبادان معدن مردانگی است. معدنی از مردانی که روزی روزگاری خانه و خانواده را راهی مکان هایی امن کردند و خود ماندند تا برای سقوط نکردن شهر و دیارشان جان بدهند.
۳۱ شهریور ۵۹ بود که زنگ آزاردهنده و پرهیاهویی شنیده شد که خبر از سرک کشیدن بی شرمانه ی همسایه ای از دیرباز نااهل را فریاد می زد. دولت نااهل صدام افلقی زمانه را مساعد عقده گشایی های خود تشخیص داده بود و با کمک مستقیم اربابان صهیونیستی و دولت های حاشیه نشین خلیج همیشه فارس یورش همه جانبه ی خود را به سمت ایران اسلامی آغاز نمود.
قصه ی رادمردی و جانفشانی های مردان و زنان رزمنده و غیر رزمنده ی آبادانی را شرح نمی دهم چرا که هر کس کمی تاریخ حماسه ی ۸ سال جنگ را بداند می داند که در آبادان همیشه سرافراز که تا مرز سقوط رفت اما سرپا ایستاد و سرو قامت ؛ چه گذشت.
جنگ تمام شد و اندکی از اهالی بازگشتند و چون خیلی ها نیامدند عرصه برای سکونت غیرآبادانی های مهاجر از شهرهای نزدیک نظیر شادگان و روستاهایش ؛ ماهشهر و سربندر و … فراهم شد.
مدیریت شهر در همان روزهای رونق دوباره ی شهر ؛ بنا به دستور دولت وقت تنها یک هدف را دنبال می کرد و آن ایجاد جاذبه هایی برای بازگشت مردم به شهر بود . برایشان مهم نبود او که می آید آبادانی است و یا فقط دفترچه ی بنیاد امور مهاجرین جنگ را دارد.
شهر پر شد از ساکنانی که اولین حضور خود در آبادان را تجربه می کردند و چون از قبل خانه ای در این شهر نداشتند لاجرم اطراف شهر را برای خانه سازی و سکونت انتخاب کردند تا شهر بماند و انبوه خانه های مخروبه و خالی از سکنه.
آبادان به شکل طولی رشد کرد و در میدان شهر جز اندکی نمی دیدی . اولین انتخابات مجلس پس از جنگ افق شهر را نمایان ساخت و دلیلی شد بر ادامه ی مهاجرت های قومی از دیگر شهرها و روستاها به آبادان خالی از سکنه.
حالا شهر نیم میلیون نفره ی پیش از جنگ دارای ۲۷۰ هزار سکنه است که غالبا برای آبادان و آبادانی غریبه اند.
گسیل مدیران غیربومی به آبادان پس از جنگ شدت گرفت تا جایی که کم کم کارمندان غیر بومی نیز بدان اضافه شد .با تشکیل باندهای قدرت در اداره ها به یمن برخورداری از همشهری گری های غیربومی ؛ نمایندگان شهر نیز به این بازی فراخوانده شدند و برای جلب حمایت های انتخاباتی ناگزیر به حمایت از مدیرانی شدند که بقولا آدم های زیادی در روز رای گیری داشتند.
در بین اداره ها و نهادها آن هایی که بیشترین ارتباط با مردم داشتند بیشتر مورد توجه بازی بازیگران قدرت خواه قرار گرفتند.تلاش در بکار گیری نیروهای بقولا خودی ! در این نهادها از سال ها پیش رنگ و لعابی دیگر پیدا کرد. نهادهایی که می توانند به طور بالقوه رای بالایی جذب کنند !
حالا دیگر آبادان جنگ زده ی ما مبتلا به ” سیاست زدگی ” هم شده است. جنگ زدگی و سیاست زدگی بلاهای خانمان سوزی هستند برای آب و خاکی که روزی روزگاری مردان مردش و زنان شیرش ؛ بی هیچ چشم داشتی شهری را نجات دادند و از آن مراقبت و محافظت نمودند.
امشب بعد از چند ماه لیاقت پیدا کردم تا آلبوم شهدای آبادان را برگ بزنم و چهره هایی را ببینم که تعداد کمی از خانواده هایشان در آبادان هستند و خدا می داند آن ها چرا بازنگشتند.
با دوستی صحبت می کردم و معتقد بود آنانی که بازنگشتند عموما شرکت نفتی بوده اند چرا که پالایشگاه پیش از جنگ بیش از ۵ هزار کارگر و کارمند داشت و امروز کمتر از ۱۵۰۰ کارگر و کارمند.اما من معتقدم که این ها درست اما اکثر شهدای ما غیر نفتی بوده اند هر چند که شهدای ارزنده ی پالایشگاه نیز به حدود ۲۴۰ نفر فراموش ناشدنی و والامقام هستند.
ای کاش این آلبوم عکس را می توانستم برای یکا یک مدیران و مسوولان و حتا شهروندان امروز آبادان ارسال کنم تا همه ببینند و آن گاه هر یک بنا به نقشی که در این شهر ایفا می کنند به فکر بروند و بدانند که در کدامین جغرافیا سکنی گزیده اند.
آبادان تشنه ی نگاه مدیران مدبر و مردمانی است که همانند مردمان هنگامه ی جنگش ارق محلی داشته باشند تا جایی که دستیابی به ذره ای از خاک آبادان را برای صدام ؛ رویایی دست نایافتنی تبدیل کرده بودند.
نزذیک به سه دهه از پایان جنگ می گذرد و هنوز شهر آبادان تکلیف خود را در عمران و آبادی و حتا نوع پوشش گیاهی نمی داند.
پالایشگاه با واگذاری خانه هایش بزرگ ترین ضربه را به شهر و نمای عمومی آن زد چرا که هدفی جز خلاصی از بار مالی آن نداشت و شهرداری و اداره های برق و آب نیز متهمانی هستند که با تعلل در تحویل خانه ها موجب شدند که شاکله ی کلی این مناطق از بین بروند تا امروز شاهد ساختمان هایی باشیم که روزی روزگاری باغ بودند و سرسبزی و خرمی عرضه می داشتند که به دلیل قطعی آب خام رودخانه ابتدا به سبخ و سپس بخاطر نبود طرح جامع شهری و نظارت عمرانی به ساختمان تبدیل شدند.
ما امانت دارهای خوبی نبودیم چرا که خانه ی جنگ زده امان را سر و سامان ندادیم.ما خون شهدایمان را پاس نداشتیم چرا که تک تک آن ها آبادانی و عمران دوباره ی آبادان را آرزو داشتند. آرزو داشتند تا دوباره آبادان ؛ آبادان بشود نه این که پس از سپری شدن سه دهه همچنان درگیر اولیه ترین نیازها باشد.
و اما مدیران و متولیان شهر ؛ گرچه قاطبه ی آنان اهل این دیار نیستند غالبا رزمنده و یا لااقل آشنا با جنگ و جهاد می باشند پس انتظار داریم که چون زمانه ی جنگ ؛ تلاشی جهادی از خود بروز بدهند و به ۸ ساعت کار روزانه بسنده نکنند.
فرماندار جهادی آبادان چندی پیش گلایه ها داشت از مسوولانی که حتا زحمت حضور در جلسات فرمانداری را هم نمی کشند و البته ایشان گفته بود که این مسوولان را توبیخ و به مردم معرفی خواهد کرد که امیدواریم این حداقل کار را انجام بدهد تا مردم با امید و نشاط بیشتری به آینده ی شهر و خود دل ببندند.
دولت تدبیر و امید در اولین قدم خود کلیت آبادان و خرمشهر را منطقه آزاد اعلام کرد تا بنا به اصرار متولیان محلی بویژه برخی از نمایندگان شهر در مجلس رونق از دست رفته را به شهر بازگرداند که تاسف بار است که به صراحت باید بگوییم که این تصمیم جز برای عده ای سرمایه دار و دلال ؛ نصیبی عاید مردم نکرد و پس از گذشت ۹ ماه ؛ مردم این دو شهر برکاتی که می بایست چشیده بشود را نچشیده اند و جز ادامه ی نابسامانی های قبلی و اضافه شدن گرانی های افسارگسیخته در بخش مسکن ؛ چیزی عایدشان نشده تا جایی که عملا موجب شده تا روند مهاجرت معکوس از آبادان و خرمشهر پرشتاب تر بشود.
قطعا همان کسانی که اصرار می ورزیدند که منطقه آزاد اروند به تمامی دو منطقه ی آبادان و خرمشهر تسری یابد امروز شهامت داشته باشند و دلایل عقلی و علمی خود را نیز بازگو کنند.
امیدواریم که در آینده ای که دور نباشد حباب قیمت های نجومی مسکن و ملک در این دو شهر بشکند چرا که به گفته ی مسوولان بهزیستی و کمیته امداد ؛ جمعیت آماری خانواده های زیر خط فقر و تحت پوشش خدمات حمایتی دولتی در این دو شهر دارای رکورد کشوری می باشند !
دوباره به عکس های شهدا نگاه می کنیم و لبخندهایشان را توشه ای می دانیم برای آینده ای روشن منتها بی تردید این آینده ی روشن نیازمند تدبیر مدیرانی است که اولا دلسوخته باشند و دوم ؛ جهادگر و عمل گرا وگرنه صرفا داشتن دغدغه ی ماندن آن هم به هر قیمتی تحولی ایجاد نخواهد کرد و بیش از این شرمنده ی شهدا خواهند شد.
- ۹۳/۰۵/۱۱