تو و تنها یک خیابان
دوباره یک « بیست و هشتم اردیبهشت» و دوباره اینکه یادمان آمد ما هم، آنچنان که تعریف میکنیم و آنقدر که ژستش را میگیریم، انسانهای قدرشناسی نیستیم!
دوباره بیست و هشتم اردیبهشت و یاد کردن تکراری از «منوچهر سالیا»؛ از مردی که از روز رفتنش درگیر همین تکرار در یادکردنش شدیم و بسنده میکنیم و میرویم تا ببینیم این یاد کردنها در غایت، تاریخ انقضایش در کدام سال مهر میخورد.
دوباره من میآیم و چند تصویر، چند یادداشت و یک صفحه ؛ صفحهای از کاغذ که عمرش کوتاه است. دوباره شاید، آن هم «شاید» در نیمه پر لیوان، گرد هم آمده و کلیپی، شیرینی، سخنرانیهای کلیشه شده و تندیسهایی که به این و به آن اهدا میشوند.
گفتم و نوشتم که ما آنچنان هم که فکر میکنیم قدرشناس نیستیم و تنها با ژست قدرشناسی متوهم میشویم، یا شاید هم قدرها را میدانیم و شکل تقدیرها را یاد نگرفتهایم.
باور داشته باشید که ۲۰ سال آینده نه کسی میداند، صفحهای که من به منوچهر سالیا اختصاص دادم به چه رنگی بود و نه هیچکس خبر از تندیسهای رد و بدل شده در بزرگداشتها و نکوداشتهایش دارد.
۲۰ سال دیگر تابلو تنها خیابان دنج و دوری را هم که با منت و با تردید به نامش کردند نیز پوسیده شده و کودکان امروز و جوانان آتیه؛ با عبور از منطقهای که درگیر تلاقی و سردرگمی دو نام بزرگ- دریاقلی سورانی و منوچهر سالیا- است، نمیدانند منوچهر که بود و سالیا چه کرد.
حرفها بارها زده شده و پیشنهادها هم به دفعهها داده شده اما تا خود امروز و تا همین بیست و هشتم اردیبهشت ۹۳ هیچ اقدام جدی برای تغییر نام ورزشگاه تختی آبادان به منوچهر سالیا نشده است.
شاید شایستهترین تقدیر همین باشد، به نام زدن ورزشگاهی به نام پدرش؛ به اسم منجیاش و به نام احیا کنندهاش.
تختی و تختیها را بسیار شنیدهایم و زیاد شناختهایم، شاید لازم باشد این بار با نامگذاری تنها ورزشگاه پویای آبادان؛ ارج بگذاریم قالبهای یخی که کودکان تشنه فوتبال را برای فوتبال حفظ میکرد، صندوق عقب پیکانی که به عشق و به عرق رختکن ورزشکاران بود، ساعت باشگاه «جم» که با مرگ منوچهر از کار ایستاد، فوتبال شهری که تا او بود، پدر داشت، تیم فوتبال صنعت نفتی که حتی در جنگ هم نمرد، حفظ حریم رابطه مستمر شاگرد و استادی در فوتبال، اخلاق در ورزشی که تا او بود؛ بود و در یک کلام؛ درست تقدیر کنیم منوچهر سالیا را.
امین جوکار/هفته نامه آوای خوزستان
- ۹۳/۰۳/۰۴