دایره ی گلایه برخی ما را به تعجب وا میدارد
برای انجام یک گفت و گو لازم است هماهنگی های لازم انجام بشود و حدود و مرزهای گفتگو نیز معین و مشخص گردد و سپس محل انجام گفت و گو تعیین و ابزار لاز برای این کار فراهم بشود.یکی از شروط مهم برای ترتیب دادن یک گفت و گو ؛ اهمیت موضوع و گاهی اهمیت فردی است که قرار است با وی باب گفتگو باز بشود.برخی از شخصیت های تاریخی برای خود نامه می نوشتند و بسیاری نیز در دفتر یادداشت خود و یا در گوشه ی کتابی که دوستش دارند یادداشت هایی برای خود می نویسند. این ها را نوشتم و گفتم که بدانید من نیز چنین کرده ام و ترتیب گفت و گویی با خودم را داده ام!
من مهرداد معماری هستم متولد ۱۳۴۷ . در دومین ماه سال به دنیا آمدم . فرزند پنجم خانه هستم . متولد شهر آبادان و بزرگ شده ی محله ی کارون. دقیق ترش میشه لین ۱۳ کارون.دوره ابتدایی و یک سال از دوره راهنمایی رو در آبادان سپری کردم و بعد با شروع جنگ مثل خیلی های دیگر بار و بنه بر دوش راهی دیار غربت شدیم.بعد از جنگ به دلیل موقعیت شغلی در بوشهر ماندم و سپس در سال ۱۳۷۷ با قبول انتقالی به خوزستان ؛ راهی آبادان شدم.
آبادانی ها بیشتر شما رو بعنوان مجری صدا و سیما می شناسند.
بله من از سال ۱۳۷۱ فعالیتم رو در رادیو بوشهر آغاز کردم و این همکاری تا سال ۱۳۷۷ ادامه داشت.شغل اصلی من آموزگاری است و الان هم معلم ناشنوایان هستم. بعداز این که به آبادان اومدم به جهت ادامه ی همکاری به صدا و سیمای مرکز آبادان مراجعه کردم و خیلی زود تونستم در رادیو فعالیت خودم رو ادامه بدم.
شما فعالیت های تاتری هم داشتید.
این بر میگرده به سال های ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۷ یعنی سال هایی که در بوشهر زندگی می کردم. می تونم ادعا کنم که پای ثابت جشنواره های تاتر بوشهر بودم و خب موفقیت هایی هم داشتم از جمله کسب ۱۷ دیپلم افتخار بازیگری ؛ نویسندگی وکارگردانی تاتر.از سال ۷۷ با آمدنم به آبادان بنا به دلایل کاملا شخصی از ادامه ی فعالیت در تاتر کناره گیری کردم. هر چند که در سال …اگه اشتباه نکنم ۷۸ یا ۷۹ بود که یه گروه تاتر در خرمشهر راه اندازی کردم و برای جشنواره تاترسوم خرداد نمایش “بازی به توان عشق ” رو کار کردم.
در این گفت و گو قصد مرور زندگی نامه ی شما رو نداریم و می خواهیم وارد مباحث چالشی بشیم.از شما مقالات و یادداشت های زیادی منتشر میشه.اکثر اونها بار انتقادی دارند. چرا؟
نمیشه گفت بار انتقادی دارند.بهده در یادداشت هام سعی می کنم اول از همه نفع مردم یا همون جامعه رو در نظر میگیرم و دقیقا همین تفکر رو در یادداشت ها و مطالبم در نظر می گیرم.نگاه کلی بنده در یادداشت هایم به خصوص در مقالاتم انتقاد به همراه پیشنهاد راهکاره.همیشه گفتم و باز هم میگم که ژورنالیست ها مشاوران بی مزد و منت هستند . بنابراین از سر دلسوزی است که می نویسیم وگرنه با کسی پدر کشتگی نداریم.البته گاهی پیش اومده که دردسر ساز هم شده.
در همین رابطه بگید.
موارد متعددی رو میشه عنوان کرد. اول من اینو بگم که خوشبختانه در آوای خوزستان بین منافع اقتصادی نشریه نظیر آگهی ها و رپرتاژها که برای نشریه ایجاد درآمد می کنه و مطالب و مقالاتی که بنده و دیگر دبیران سرویس ها تهیه می کنند هیچگونه رابطه ای وجود نداره.یعنی این جور نیست که مثلا بگیم حالا که از فلان جا آگهی گرفتیم در دیگرصفحات هم مجبوریم به به و چه چه براش بنویسیم.این نقطه ی برتری این نشریه است و تا زمانی که آوای خوزستان بر این مدار بچرخه ما هم هستیم و می نویسیم. مثلا در یکی از مقالات اشاره کرده بودم به سه نماینده ی آبادان در مجلس و تلاش هاشون برای بهبود اوضاع جاده ی مرگ ؛ یکی از اون سه اعتراض شدیدی کرده بود که چرا اینجوری نوشتید در حالی که قبلا در چندین مقاله از برخی تلاش ها و پیگیری های آنان نوشته بودیم و تشکر هم کرده بودیم که ظاهرا اونا رو نخونده بودن اما انتقادکوچولوی این بارمون رو دیده بودن و بهشون بر خورده بود ! گاهی وقت ها نسبت به نوشته هامون عکس العمل های شدیدی دریافت می کنیم که به نظر من از ویژگی های شغلی ژورنالیست هاست ؛ اما گاهی دایره ی گلایه مندی برخی آنقدر گسترده میشه که ما رو به تعجب وامیدارند.
مثلا ؟
اجازه بدید اسم نیارم اما کلی اینو بگم که هر کدوم از ما در اجتماع نقش های دیگری هم داریم. مثلا بنده در آموزش و پرورش هستم و با صدا و سیما هم همکاری دارم که متاسفانه بعضی ها پاسخ به مطالب و نوشته های ما رو در دیگرعرصه ها تلافی می کنند.
آیا این ربطی به عدم حضور شما در تلویزین آبادان طی چند ماه گذشته داره؟
به صراحت اعلام می کنم که در این باره احتمال میدم.من چند ماهی میشه به دلایل نامعلومی در تلویزیون نیستم. نه اینکه اخراج یا بقول بعضی از دوستان ممنوع التصویر شده باشم نه . بخشی از اون برمیگرده به خودم و البته بخش دیگرش هم برمیگرده به برنامه سازان شبکه آبادان.اگه یادتون باشه سال ۸۴ بود که از رادیو آبادان خداحافظی کردم و راهی جزیره کیش شدم. چند ماهی رو اونجا بودم و به دلیل شرایط کاری به آبادان برگشتم اما به رادیو دیگه برنگشتم. تا اینکه سال ۸۹ دوباره همکاری مو با صدا و سیمای آبادان شروع کردم منتها به شکل خاص و متمرکز در تلویزیون. بنابراین در طول سال های گذشته همیشه رابطه ی کاری بنده با رادیو تلویزیون آبادان کژ دار مریض بوده و من فکر می کنم بی ارتباط با فعالیت های اجتماعی بنده بخصوص در نشریات نباشه و امیدوارم من اشتباه کرده باشم.
شما از اون دسته مجری هایی هستید که بر روی صحنه هم حاضر میشید . منظورم جنگ های شادی و کنسرت های موسیقی است.اخیرا برگزاری کنسرت در آبادان با مشکلاتی روبرو بوده. در این رابطه نظرتون رو بگید.
ببینید من قبلا چندین مقاله و یادداشت داشتم در رابطه با لزوم مدیریت تفریح و شادی در آبادان.شما ببینید وقتی در برگزاری جنگ های شادی و کنسرت ها مرجعی قانونی به نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ادارات تابعه در استان ها و شهرستان ها وجود داره ؛ نشان دهنده ی اینه که ساز و کار قانونی برای این امر موجوده. بحث نظارت بر کیفیت هم زیر نظر ادارات ارشاد هست با رعایت مواردی که در مقررات مربوطه مثل هیئت نظارت و ترکیب آن ها قید شده . بنابراین در اینگونه مسائل دخل و تصرف های شخصی اصلا جایز نیست. شما یادداشت های بنده در این خصوص رو بخوانید . اونجا هم نوشتم که در شهری مثل آبادان ما باید دارای تشکیلات فرهنگی برای مدیریت شادی و سرگرمی باشیم. شما همین الان پی جور بشید ببینید می تونید این کارگروه رو پیدا کنید. تشکیل جلسات خاص ؛ آن هم با افرادی خاص و حضور نداشتن شخصیت های حقوقی مرتبط با اینگونه فعالیت ها نتیجه اش همان می شود که دوستان ما که دارای مجوز رسمی برگزاری کنسرت بودند خسارت های سنگینی رو متحمل بشوند. خب چرا؟به دلیل اینکه سلیقه ها متفاوته. آیا هزینه ی این رنگارنگی سلیقه ها روهنرمندان و یا مدیران کنسرت ها باید بپردازند؟ این خیلی بده که برای تامین نظر برخی ؛ گروهی رو دچار ضرر و خسران کنیم.
چه راهی رو پیشنهاد می کنید؟
باید به قانون احترام گذاشت.ببینیم قانون چی میگه. من متاسفم برای کسانی که یه عمر در لوای قانون حقوق ماهیانه دریافت کرده اند اما حالا از خوب و بد روزگار ابزاری در دست دارند که میخوان باهاش تو سر قانون بزنند. بزرگ ترهای این مملکت همیشه از قانون مداری و فصل الخطاب بودن اون میگن بعد اون وقت عده ای علاوه بر اینکه از قانون سرپیچی می کنند از دیگرون هم میخوان که همونی رو انجام بدن که اونا بهش اعتقاد دارند و مطابق سلیقه ی اوناست. در صورتی که سلایق شخصی در اون جاهایی که روح قانون رو آزار و اذیت میکنه اجازه ی ظهور نباید داشته باشه.من یه دوستی دارم از لباس سفید بدش میاد اما همین دوست من در محیط کارش مجبوره لباس سفید بپوشه چون قانون اونجا حکم می کنه و اون هم اطاعت می کنه و می پوشه.متاسفانه برخی افراد ندانسته به قانون ستیزی دامن می زنند و من امیدوارم این آدم ها در هر جا و مقامی هم که باشند هر چه زودتر متوجه ی عواقب این امربشوند.
سخن آخر؟
دیوان حافظ رو باید دوباره بخونم.گلستان سعدی هم حکایت هایی داره که خوندنشون خیلی به درد بخوره. همین.
منبع :آوای خوزستان