ناصر امامی:من نقاشی ترانه سرا هستم
ناصر امامی متولد سال ۳۵ یکی از نقاشان حال حاضر شهرستان آبادان است. او دانشآموختهی دانشگاه هنر تهران از رشتهی نقاشی است و سالها به عنوان دبیر هنرستانهای هنر و گرافیک اشتغال داشت. وی علاوه بر نقاشی طی یک سال اخیر به شکل حرفهای به ترانهسرایی نیز روی آورده است و تعدادی از ترانههایش نیز توسط یکی از خوانندگان کشورمان اجرا شدهاند.
شما خودتان را یک نقاشِ ترانهسرا میدانید یا یک ترانهسرای نقاش؟
به طور حتم من در ابتدا یک نقاش هستم بعد ترانهسرا. چراکه حرفهی اصلی من نقاشی است و فارغالتحصیل رشتهی نقاشی از دانشگاه هنر تهران نیز هستم. اما به این دلیل که از سال های ابتدایی دهه ۷۰ شروع به شعر نوشتن کردم، کم کم به حوزهی ترانهسرایی نیز وارد شدم.
کمی از سوابق شغلی خود در زمینهی نقاشی بگویید؟
سال ۵۸ به عنوان دبیر هنرستانهای گرافیک و نقاشی در استان خوزستان به استخدام آموزش و پرورش در آمده و سال ۸۷ نیز بازنشسته شدم.
از چه زمانی متوجه شدید که میتوانید یک ترانهسرا و نقاش باشید؟
احساس من نسبت به نقاشی تقریباً از سال ۴۲ و هنگامیکه سال سوم ابتدایی بودم شکل گرفت و از همان زمان نیز در این زمینه آغاز به کار کردم. اما ترانهسرایی را حدوداً یک سالی هست که به طور حرفهای دنبال میکنم.
آیا تا به حال ترانههایتان را در اختیار خوانندهای قرار دادهاید؟
بله. سه تا از ترانههایم را در اختیار فرزاد دِزدمه؛ یکی از خوانندگان خوبی که تیتراژهای تلویزیونی را کار میکند و به زودی آلبوماش نیز وارد بازار میشود قرار دادهام.
موضوع ترانههایتان بیشتر حول چه محوری میچرخد؟
ترانههای من دو حوزهی اجتماعی و عاشقانه را شامل میشوند.
سبک نقاشی شما چیست؟
امپرسیونیسم.
کمی راجع به این سبک توضیح میدهید؟
این سبک در قرن نوزدهم با کارهای نقاشانی همچون؛ کامی پیسارو، ادگار دگا، پیر آگوست رنوار، کلود مونه و ادوار مانه آغاز شد. در نخستین نمایشگاهی که این هنرمندان برگزار کردند یکی از تابلوهای مونه با عنوان «طلوع آفتاب» مورد بررسی و نقد بسیار خوب منتقدان هنری قرار گرفت و در آنجا بود که یکی از روزنامهنگاران و کارشناسان هنری نام امپرسیون را بر تابلوی طلوع آفتاب گذاشت و در واقع این شروع امپرسیونیسم بود. معنای این واژه نیز جلوهی نور و رنگ است. یعنی ارتباطی که رنگها با نور پیدا میکنند. به عنوان مثال پیسارو در زمانهای مختلف طلوع آفتاب، ظهر و غروب آفتاب یک چشمانداز را به تصویر کشید و میزان تأثیر نور بر رنگ را از این طریق مورد بررسی قرار داد.
چه شد که به این سبک گرایش پیدا کردید؟
در دانشگاه هنگامیکه بر تاریخ هنر سبکها مطالعه کردم متوجه شدم که روحیه و شخصیت من به سمت امپرسیونیسم گرایش بیشتری دارد. به همین دلیل سعی کردم بیشتر کارهایم را نیز در همین زمینه انجام دهم. البته در زمینهی اکسپرسیونیستی نیز نقاشیهایی داشتهام که در آنها درد، رنج و احساسات انسانها را نسبت به اتفاقاتی که در محیط زندگیشان رخ میدهد به تصویر کشیدهام. یکی از تابلوهایی که در این زمینه دارم دربارهی مهاجرین جنگ است که در زمان جنگ هشت سالهی ایران و عراق آن را به تصویر کشیدهام.
تا به حال نمایشگاهی از آثارتان برپا کردهاید؟
بله. در دانشگاه هنر تهران، موزهی هنرهای معاصر آبادان و همچنین در مرکز آموزشی خودم که از سال ۷۲ تا کنون فعال است با مسعود خسروی نمایشگاه برگزار کردهام. علاوه بر همهی اینها در خانهی سورهی تهران نیز نمایشگاه جمعی داشتهام.
در زمینهی نقاشی الگوی به خصوصی داشتهاید به این صورت که شیفتهی آثار یک نقاش شوید و بخواهید مثل او باشید؟
در کودکی از آنجا که علاقهام به نقاشی چندان در سبک و سیاق خاصی قرار نداشت، تنها سعی میکردم کارهایم به گونهای باشند که از نظر هنری بتوانند مرا قانع کنند. تا اینکه از سال اول دبیرستان که به طور رسمی به نقاشی پرداختم و در بیشتر مسابقات برگزار شده در آبادان مقام نخست و در خوزستان مقامهای اول تا دوم را کسب میکردم، آشناییام رفته رفته با محیط اطراف و فرمها و شکلها بیشتر شد. اینگونه بود که با وقفهای که از سال ۵۶ یعنی آغاز خدمت سربازی تا سال ۶۲ در فعالیتهای هنریام افتاد، فقط به مطالعه و پژوهش در زمینهی نقاشی پرداختم. از سال ۶۲ فعالیتام را در نقاشیِ پاستل و مدادرنگ دوباره شروع کردم. در سال ۶۶ نیز رتبهی چهارمِ نقاشی و دومِ گرافیک منطقه را در کنکور سراسری کسب کردم و وارد دانشگاه هنر تهران شدم.
نقاشان ایرانی مورد علاقهی شما چه کسانی هستند؟
نیازی به گفتن نیست که ما هنرمندان بسیار خوبی در ایران داریم. اما اگر بخواهم از اشخاصی که حق بزرگی بر گردن من و بسیاری از نقاشان دیگر داشتند از مهدی حسینی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه هنر تهران، منوچهر معتبر؛ از استادان به نام طراحی در ایران و ادهم ضرغام؛ از دوستان خوب من و همکلاسیام در دوران دبیرستان رازی آبادان که هم اکنون عضو هیئت علمی دانشکدهی هنرهای زیبای تهران است، نام ببرم. این هنرمندان اگرچه ممکن است در کارهایشان تحت تأثیر نقاشان غرب نیز قرار گرفته باشند اما با توجه به رنگهای ایرانی و فضای موجود در ایران نقاشیهایشان را به تصویر کشیدند و کارهایشان دارای ساختاری بسیار زیباست. به عنوان مثال ادهم ضرغام هنرمند به نام آبادانی، تابلوهایی را از جزیرهی کیش نقاشی کرد که واقعاً نظیر نداشتند. وی از اشخاصیست که در زمینهی نقاشی از اطلاعات هنری بسیار بالایی برخوردار است و در واقع علم نقاشی دارد. سالها نیز به عنوان هیئت داوران کشوری و استانی فعالیت داشت.
شما ارتباطی میان ترانهسرایی و نقاشی هم میبینید؟
ترانه و شعر به تصویر کشیدن فضای پیرامون ما است اما به وسیلهی واژهها، نقاشی هم به تصویر کشیدن فضای پیرامون ما است اما به وسیلهی قلم و رنگها… من معتقدم که بین همهی هنرها و از جمله نقاشی و شعر و ترانه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. همانطور که سهراب سپهری به عنوان یک نقاش در ایران مطرح است و اخیراً در حراج کریستی یکی از تابلوهایش به قیمت بسیار بالایی به فروش رسید و شاعر خیلی خوبی نیز هست که با شعرهایش نقاشی و با نقاشیهایش شعر میگوید.
از کودکی مشوقی برای طی این مسیر داشتهاید؟
متأسفانه خیر. چراکه من در محیط خانواده به خاطر نقاشی کردنِ بیش از حد مورد شماتت قرار میگرفتم. به این علت که طرز فکر پدر و مادرهای من و همنسلانم با تفکر پدرهای و مادرهای امروزی متفاوت است. به عنوان مثال دختر من دانشجوی رشتهی گرافیک است و با علاقه این رشته را انتخاب کرد و از جانب من نیز مورد تشویق و حمایت قرار گرفت. اتفاقی که برای بسیاری از من و همنسلانم رخ نداد. پدر و مادر من نقاشی را به عنوان یک حرفه و شغل قبول نداشتند و فکر میکردند همهی بچهها باید دکتر و مهندس و نهایتاً معلم شوند! منتهی مسئلهای که همیشه فکر مرا به خود مشغول میکرد این بود که روزی به عنوان یک معلم نقاشی مطرح شوم. در واقع از آرزوهای دیرینهی من این بود که روزی بتوانم در آبادان مرکزی را دایر کنم و هنرجوهای زیادی را در این زمینه تربیت کنم. چراکه تا پیش از انقلاب و در دوران مدرسهی من هیچ کلاس نقاشی خاصی به صورتی که امروزه هست، وجود نداشت و تنها یک احمد غرضزاده نامی بود که تحصیلات دانشگاهی نداشت و آموزشهایش در حد ابتدایی بود. اما یک بار شخصی به نام عبدالمناف حسینی که دانشجوی نقاشی بود در آبادان و هنگامیکه من محصل دبیرستان رازی بودم، در بالکن دبیرستان رازی من و چند نفر دیگر را تعلیم میداد. از جمله افراد آن جمع؛ ادهم ضرغام؛ عضو هیئت علمی دانشکدهی هنرهای زیبای تهران، بهرام حیدریان؛ مینیاتوریست، کاظم برتینا؛ پزشک متخصص داخلی در کرج، علیرضا بحرانی؛ درس خواندهی نقاشی در ایتالیا بودند.
درآمدهای حاصل از فعالیت در رشتههای هنری را چگونه میبینید؟
یک سر این قضیه برمیگردد به حمایتهایی که امروزه از هنر میشود. متأسفانه طی چند سال گذشته هنر آنقدر کوچک و کوچکتر شد که به مرحلهی نابودی رسید. اما خوشبختانه اخیراً به طرز مشهودی حس میشود که فضای فعالیتهای هنری دوباره در حال باز شدن است. به عقیدهی من هرکدام از هنرها به اندازهی خودشان میتوانند در جامعه برای افراد کسب درآمد داشته باشند.
میزان گرایش نسل امروزی به نقاشی را چگونه میبینید؟
امروزه متأسفانه به علت مشکلات اقتصادی، والدین به ندرت فرزندانشان را به کلاسهای آموزش نقاشی میفرستند. این شرایط با سال ۷۲ و هنگامیکه وارد آبادان شدم و آموزشگاه نگارستان هنر را دایر کردم قابل مقایسه نیست. در آن زمان استقبال بسیار چشمگیر بود و ماحصل فعالیتها و آموزشهای ما جوانانی هستند که امروزه در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس و حتی دکتری تحصیل میکنند یا دبیر آموزش و پرورش هستند. در هرصورت من و همکارانم در راه آموزش هنرجوهای مستعد گام برداشتیم و از قدم برداشتن در این مسیر نیز هیچگاه احساس پشیمانی نکردیم. چراکه همیشه دوست داشتم به صورت کاملاً علمی به پرورش استعدادها بپردازم که خدا را شکر این امر محقق شد.
یک معلم هنر باید دارای چه ویژگیهایی باشد؟
مطالعه، کار و هدایت کردن استعدادها به سمتی که دنیای هنر امروز میپسندد سه ویژگی لازم برای یک معلم هنر موفق به شمار میروند.
شما اذعان داشتید که استقبال نسل امروز از آموزشگاههای نقاشی به اندازهی گذشته نیست. فکر میکنید علت این امر چیست؟
مشکلات اقتصادی و هزینهبَر بودنِ تهیهی وسایل نقاشی مهمترین دلایل کاهش گرایش افراد به سمت این هنر است.
چه کارهایی برای جذب بیشتر جوانان به سمت نقاشی انجام دادهاید؟
من و همکارانم در انجمن هنرهای تجسمی آبادان که به مدت ۱۵ سال سرپرستیاش را بر عهده دارم تمام تلاشمان این است که نمایشگاههایی را از هنرمندان برون استانی در شهرستان آبادان برگزار کنیم و با این روش هنرجویان آبادانی را برای برپا کردن نمایشگاههای این چنینی تشویق و جنب و جوشی هنری را میان آنها تزریق کنیم.
بنابراین شما فعالیتهای هنری نقاشان را در آبادان کافی نمیدانید. درست است؟
بله. اما خوشبختانه ادارهی کل ارشاد اسلامی آبادان مسئولی دارد که در امر فرهنگ و هنر خیلی تلاش میکند و برای کمک به هنرمندان شهر از دل و جان مایه میگذارد و از هیچ کاری در این زمینه فروگذاری نمیکند.
از بحث نقاشی که بگذریم به تخصص دیگر شما که همانا ترانهسراییست میرسیم. به عنوان شخصی که در این حوزه فعالیت میکند فعالیت های ترانهسرایان در آبادان را چگونه ارزیابی میکنید؟
ناصر روستایی؛ مسئول حوزهی هنری آبادان در مجتمع فرهنگی هنری شهید رهبر محلی را تحت عنوان؛ خانهی ترانه در اختیار ترانهسرایان قرار داده که این افراد هر شنبه در این محل گرد هم میآیند و آثارشان مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. گاهی کلاسهای آموزشی نیز برای علاقهمندان برگزار میشود. این کلاسها توسط ترانهسرایان زبدهی محلی از جمله ناصر ندیمی، محمد بم، علی کمارجی و میلاد اتنا دایر میشوند که همهی اینها تأثیر به سزایی در ارتقاء سطح ادبی و فرهنگی شهرستان دارند.
فکر میکنید یک نقاش تا چه حد میتواند برای جامعه و شهر خود مفید واقع شود؟
پیش از پاسخگویی به این پرسش باید بگویم که متأسفانه سالهای سال بسیاری از مسئولان نسبت به فعلان عرصهی هنری کم لطف بودند و اعتقادی به آنها نداشتند. شهرداری آبادان و دیگر ارگانها میتوانند از تواناییهایی این هنرمندان در زمینهی نقاشیهای دیواری، مجسمهسازی و دیگر زمینهها در زیباسازی شهر استفاده کنند.