تیتر مشترک مطبوعات آبادان برای سینما رکس
جنگ ۸ سال به طول انجامید و آن ۸ سال ؛ ۸۰ سال شهر را به عقب راند و مردمانش را در حلقوم نیستی قهر و آتش فرو بُرد.
حالا و پس از جنگ هشتاد ساله ! مردم آمده بودند که آبادان را آباد ببینند که …نشد.ویرانه ای دیدند که هر روز این و آن می آمدند و پُزِ سازندگی می دادند و آخرش هم نشد که بشود.مردم ماندند و غصه ی ویرانی های جنگ و ساخته نشدن و بر خرابه ها زندگی کردن به نام آبادان.
arvandpress : «چند تن از عناصر اخلالگر؛ سینما رکس شهر آبادان را به آتش کشیدند که در نتیجه قریب ۴۰۰ تن از تماشاچیان در آتش سوختند و جان خود را از دست دادند».این گزارش کوتاه درج شده در بولتن خبری ساواک در مورد توطئه ی دلخراشی بود که همچنان یادآوری آن ؛ دل مردم آبادان را می سوزاند.
آبادان در شامگاه ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ حوالی ۱۰ شب به رنگ خاکستری با زبانه های نارنجی آتشی درآمد.اما برای توصیف جنایت هولناکی که در خیابان شهردار و ۳۰۰ متری مرکز فرماندهی پلیس این شهر رخ داد می بایست ضجه و فریاد زنان و مردان و کودکانی که در آتش زنده زنده می سوختند را نیز اضافه کرد.
سینما رکس سوخت و جان های آبادانی ها گر گرفت.نیروهای امدادی یکی پس از دیگری و با تاخیر چندساعته ! خود را به کوره آدمسوزی رکس می رساندند. سعیدنیا(فرماندار)، تیمسار رزمی( رئیس شهربانی) و دکتر حسین یساری (مدیر عامل جمعیت شیر و خورشید سرخ آبادان) در محل حادثه حضور یافتند و دهها امدادگر، پزشک، پرستار، بهیار و آمبولانس در محل مستقر شدند. صدها مأمور شهربانی، آتشنشانی و امدادگر برای بیرون کشیدن انسانها که در میان شعلههای آتش گرفتار آمده بودند، تلاش کردند، اما به دلیل پردامنه بودن حریق، کسی قادر نبود به شعلهها نزدیک بشود. پلیس خیابانهای اطراف سینما را زیر نظر گرفت و جستجو برای شناسایی و دستگیری عاملین آتشسوزی سینما از سوی پلیس ادامه داشت.تلاشی که بی ثمر بود. با تلاش مأموران آتشنشانی که بیش از دو ساعت تاخیر داشتند آخرین شعلههای آتش ساعت ۴ بامداد فرو نشست.
شهر غرق در ماتم بود و کسی نخوابید. با روشن شدن هوا تلاش برای ورود به سینما رکس آغاز شد. انبوهی از اجساد جزغاله شده و مچاله شده در گوشه و کنار سالن نمایش دیده می شد.تلنباری از استخوان های سوخته در خروجی ها و کنار صندلی ها. آن هایی که مجال فرار نداشتند جان داده بودند .
شهر در غوغای سکوت فرو رفته است. همه با بهت به یکدیگر نگاه می کنند و هر کس تعبیری بر زبان می راند و …
سینما رکس ۹۰۰ صندلی داشت. آن شب مردم آبادان در نیمه ماه رمضان ترجیح داده بودند که از بین سینماهای پرتعداد شهر ؛ فیلمی ایرانی ببینند.فیلم گوزن ها ساخته مسعود کیمیایی و بازی درخشان بهروز وثوقی ۶۰۰ تماشاگر را به سینما کشانده بود.مدیر سینما در شب حادثه سوار بر قطار تهران ـ خرمشهر بود و هنوز به آبادان نرسیده بود.یک ساعت از فیلم گذشته بود و تماشاچیان منتظر بودند که بدانند چرا قدرت دزدی کرده و آن همه پول را به خانه سید آورده است؟ سید مست مخدر بود اما لوطی گری اش حکم میکرد که هم محله ای و یار کودکی اش را با گلوله ی مانده در سینه اش پذیرا باشد.مردم منتظر بودند بدانند پایان فیلم به کجا خواهد انجامید؟ آیا از آن همه پول دزدی می شود مستاجران تا خرخره غوطه در فقر را از اسارت صاحب خانه ی نفهم آزاد کرد؟ مردم خیره به پرده سینما بودند و خدا می داند چه تعداد از آنان درگیر حس هم ذات پنداری شده بودند و گاهی خود را بجای قدرت و گاهی هم سید قرار دهند و شاید هم بجای آن گله گوسفندی که صاحبخانه به داخل حیاط آورده بود!
سینما رکس گُر گرفت و آتش خشم و کینه ی نادانان و کژفهمان و آنانی که صدا و ندای انقلاب را نشنیده و درک نکرده بودند چنان زبانه کشید که شعله هایش در ورای مرزهای ایران نیز دیده شد.رژیم منحوس پهلوی به تعبیر خود بدنبال آن بود که با قربانی کردن مردم به سایر شهرها بگوید که انقلابیون برای رسیدن به مقاصد خود از هیچ جنایتی فروگذار نیستند. موضوعی که به زعم آنان می توانست انقلاب مردمی ایرانیان را عقیم سازد و مُهر بدنامی بر پیشانی انقلابیون مسلمان بچسباند.
سینما رکس سوخت و دیری نپایید که خبر دستگیری عامل این جنایت هولناک منتشر شد.
چه کسی دست به این جنایت زده است؟ این مهمترین سووالی بود که رسانههای داخلی و خارجی تکرار میکردند. سووالی که دو روز بعد از حادثه در خروجی خبرگزاری فرانسه مطرح شد. چند روز بعد از به آتش کشیده شدن سینما رکس در حالی که هنوز بوی آتش همه شهر را فراگرفته بود و آبادان در داغ ۳۷۷ نفر میسوخت، سرتیپ رزمی رییس شهربانی وقت آبادان اعلام کرد عامل آتشسوزی که به عراق فرار کرده است را گرفتهاند و به ایران بازگرداندهاند. جوانی به نام عبدالرضا آشور که گفته میشد از مرزنشینان عرب است که در راه آهن خرمشهر کار میکرد و در آن روزها در عراق بود. او بلافاصله به زندان آبادان منتقل شد. دستگیری آشور و نادری رییس سینما و چند نفر از ماموران آتشنشانی آبادان نتوانست آتش خشم مردم داغدار را فروبنشاند.
سینما رکس آبادان سیامین سینمایی بود که طی یک ماه پیش از این حادثه در ایران به آتش کشیده شده بود . چند روز بعد از این اتفاق یعنی در چهارم شهریور به دنبال آتشسوزی دیگری که بازار صفای جمشیدآباد را سوزاند، نام دیگری مطرح شد که بعدها به اعتراف خودش به عنوان عامل اصلی آتش زدن سینما معروف شد.
حسین تکبعلیزاده که بود؟
در دادگاهی که چهارم شهریور ماه ۱۳۵۹ در سالن سینما تاج آبادان برای مجازات عاملین آتشسوزی سینما رکس برگزار شد خودش را چنین معرفی کرد: «من معتاد به هرویین و حشیش و کارگر جوشکار بودم و دوا فروشی میکردم. در محله ما با اصغر نوروزی آشنا شدم و توسط وی کم کم به جلسات درس قرآن که در مسجد تشکیل میشد راه پیدا کردم.» ( روزنامه اطلاعات، ۶ شهریور ۵۹)
درباره حسین تکبعلیزاده و اینکه انگیزه اصلیاش از آتش زدن سینما چه بود جز اعترافاتی که خودش در دادگاه انقلاب که به ریاست سید حسین موسوی تبریزی برگزار شد و گفتوگوهایی که با روزنامهها و مجلات آن زمان داشت تقریبا اطلاعات بیشتری وجود ندارد. نکتهای که در مورد او هیچ کسی تردید نداشت این بود که او اعتیاد به مواد مخدر داشت و سابقهدار و خلافکار بود. پدرش را سالها پیش از دست داده بود و مادرش با مرد معتاد نوشابهفروشی ازدواج کرده بود. ماجرای آتش زدن سینما رکس را نیز او بود که به زنی که در محرم و صفر روضهخوانی میکرد تعریف کرده بود. درست در شب هفتم شهدای سینما رکس که همزمان با شب شهادت امام علی بود این زن که به ننه نمکی مشهور بود واقعه را از مادر حسین تکبعلیزاده میشنود و برای چند نفر نقل میکند. این در روزهایی است که تکبعلیزاده ظاهرا در خفا زندگی میکرد. چند روز بعد و به دنبال دستگیری آشور که بعدها گفته شد از نظر هوش در سطح پایینی بود، فردی معتاد در قبال آزادیاش میگوید که نام عامل جنایت رکس را میداند و حسین تکبعلیزاده را به همراه نام سه برادر به نامهای یدالله، فرج و فلاح بذرکار معرفی میکند.
تکبعلیزاده بعدها در دادگاه اعتراف میکند که بعد از آتش زدن سینما تا هفتم شهدا در آبادان میماند و بعد به اصفهان میرود. او یک بار دستگیر اما موفق به فرار از زندان شد و در چهارم دی ماه ۵۷ بار دیگر دستگیر میشود. او در اعترافاتش گفته: «در خانه نشسته بودم که ماموران آمدند و من را دستگیر کردند و به زندان انداختند.» او در زندان بود که انقلاب به پیروزی میرسد و ۲۳ بهمن از زندان آزاد میشود: «به اصفهان رفتم. چند روز بعد به تهران آمدم و امام در مدرسه علوی بود. به آنجا رفتم که خودم را معرفی کنم. اما شلوغ بود و نتوانستم. دوباره به اصفهان برگشتم، خواستم به آبادان بیایم تا خودم را معرفی کنم.» این وقتی است که مردم آبادان از دولت موقت و انقلابی میخواهند که قاتل فرزندانشان را به سزای عملش برساند و به همین دلیل روزنامهها عکس او را به عنوان قاتل فراری منتشر میکنند. تکبعلیزاده در اعترافاتش گفته هر روزنامهای را که باز میکرده نامش را به عنوان جنایتکار ساواک میدیده است: «در آبادان به خانه آقای رشیدیان – نماینده مجلس اول شورای اسلامی – پناه بردم.» رشیدیان به گفته خودش از او میخواهد که در خانه مادرش مخفی شود تا چارهای بیاندیشند.
ظاهرا در این زمان او بار دیگر به اعتیاد روی آورد و با اینکه در هر جایی که مینشسته درباره آتش زدن سینما حرف میزده اما نامهای اعتراضی برای مجله اطلاعات هفتگی مینویسد و از قصد خود برای رفتن به فلسطین میگوید که انتشار مطالبی علیهاش در این مجله مانع آن شده است. در همان زمان تعداد زیادی از خانوادههای داغدار در قم و اداره دارایی آبادان تحصن میکنند و از امام خمینی میخواهند تا عاملین این جنایت آدمسوزی را مجازات کنند. تکبعلیزاده هم در همان زمان نامهای به امام مینویسد به این مضمون: «بسم الله قاسم الجبارین. من حسین تکبعلیزاده یکی از فرزندان جانباز اسلام که بیگناه و طبق یک توطئه حساب شده در معرض اتهام آدمسوزی سینما رکس آبادان قرار گرفتهام و عکسم را هم در مجله جوانان چاپ کردهاند.» او در ادامه میخواهد که این اتهام را رفع کنند. دفتر امام نیز در پاسخ به این نامه از آیتالله جمی نماینده و امام جمعه آبادان میخواهد تا به این ماجرا رسیدگی کند. تکبعلیزاده به همراه ۲۵ نفر دیگر از مسئولان شهربانی و ساواک و روسای ادارات و مقامات استانی به عنوان متهم معرفی میشوند و دادگاه از ابتدای شهریور سال ۵۹ به ریاست حجتالاسلام سید حسین موسوی تبریزی برگزار میشود.
پیام امام خمینی در مورد فاجعه سینما رکس
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت عموم اهالی محترم آبادان ایدهم الله تعالی
دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صدنفر هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تاثر و تاسف شدید گردید. من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانه ای بزند جز آنکه به نظائر آن عادت نموده اند و خوی درندگی و وحشیگری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تا کنون اطلاع کافی ندارم لکن آنچه مسلم است این عمل غیرانسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته اند و با فداکاری از هم میهنان خود دفاع می کنند به هر مسلکی باشند، نخواهد بود و قرائن نیز شهادت می دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که باشد نهضت انسانی اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طور کمر بند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مامورین درهای آن را قفل کردن کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست.
گفتار شاه که تظاهر کنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده دهند و تکرار آن پس از واقعه که این همان وعده بوده است شاهد دیگری بر توطئه است، نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوی بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود می کنم نیز شاهد این مدعا است. اظهار تاسف و تاثر در بوق های تبلیغاتی از اشخاصی که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم میهنان ما فرو رفته است شاهد بزرگی است بر نقشه شیطانی شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهای ایران دست به کشتارهای فجیع زده اند.
آیا مردم مظلومی که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده شده و به وضع بسیار اسفباری کشته شده اند هم میهنان ما نبوده اند؟ قرائن نشان می دهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشاء به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی داشته اند؟ آیا تاکنون غیر از شاه که هر چند وقت یکبار دست به کشتار وحشیانه مردم می زند این قبیل صحنه ها را به وجود آورده است و یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوق ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هر چه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید.
من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر می کنم، خطر اینکه دستگاه اینگونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری کنند لوث نماید.
لازم است گویندگان مطلبی را که به نابودی انقلاب رهائی بخش اسلام منجر می شود و برای مردم روشن نمایند.
این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانوادهای داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک دانم.
از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع ایادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
روح الله الموسوی الخمینی
در دادگاه چه گذشت؟
حسین تکبعلیزاده از دستگیری مجدد تا اعدام در زندان آبادان ماند. درباره شخصیت و وضعیت او نکات ضد و نقیضی وجود دارد. او در این مدت تحت تاثیر گروههای سیاسی که در زندان بودند قرار داشت. بنا به گفته کسانی که او را از نزدیک دیدهاند او شخصیت ثابتی نداشته و بارها حرفهای خود را تغییر داد. در طی دادگاه آنجایی که از آتشسوزی و فرارش از سینما و جای گذاشتن همراهانش میگفت نیز بارها دچار تشنج عصبی شد. با این همه اعترافات تکبعلیزاده در دادگاهی که در آبادان تشکیل شد، تنها سندی است که از او به جای مانده است.
تکبعلیزاده در این دادگاه بعد از شرحی از ترک اعتیاد و آشناییاش با برادران بذرکار درباره چگونگی آتش زدن سینما گفت که بعد از ترک مجدد اعتیاد چند کتاب دکتر شریعتی تهیه میکند و به آبادان باز میگردد و در اینجاست که فرج را میبیند: «رفتم خانه و بچهها آمدند و گفتند میخواهیم یک سینما را آتش بزنیم. چهار شیشه کوچک تهیه شد تا تینر در آن ریختیم و به سینما سهیلا رفتیم. در سینما شیشهها را از سالن انتظار روی زمین انداختیم و بعد کبریت زدم. اما آتش نگرفت. به سالن سینما برگشتم و جریان را به بچهها گفتم. همگی از سینما بیرون آمدیم. فرج گفت که چطور شد آتش نگرفت؟ من گفتم برای اینکه تینر فوری بود و خشک شد و اثر نکرد.»
به گفته تکبعلیزاده قرار شد فردا شب به سینمای دیگری بروند. اما سر خیابان؛ فرج با یک سری شیشه تازه میآید. شیشههایی که معلوم نمیشود از کجا میآید؟ به نوشته روزنامه اطلاعات، متهم آتشسوزی سینما رکس در ادامه دادگاه از آن شب تعریف کرد که باز میگردند تا دوباره سینما سهیلا را به آتش بکشند. اما سینما بسته بود و در بازگشت این سینما رکس و ۶۰۰ نفر تماشاگرش بودند که انتظار تلخی می کشیدند.او در ادامه از شرح آتشسوزی میگوید: «پس از یک ربع ساعت فرج گفت میروم دستشویی و رفت. فرج بعد از ده دقیقه برگشت و نیمههای فیلم بود که فرج به آرامی گفت برویم. بعد بلند شدیم و رفتیم داخل سالن انتظار. از در عقب از طرف بوفه سر آن دوراهی کمربندی در سالن سینما که آب سردکن هم همانجاست. همه با هم رفتیم وقتی رسیدیم صحبتی از کجا ریختن تینرها شده بود. آنجا ایستادیم. هیچ کس داخل سالن نبود و بوفه تعطیل شده بود. فرج شیشه را در آورد و گفت: شما جلوی بوفه بریزید». بعد از آنکه مواد در همه جا پخش شد ظاهرا به اعتراف خود تکبعلیزاده کبریت را او کشید و آتش یک باره شعله گرفت.
اما این مواد برخلاف مواد سر شب به نظر تینر نمیآمد چرا که به گفته خود تکبعلیزاده که تنها بازماندۀ آن جمع است به سرعت آتش دور تا دور سالن را محاصره کرد و به سالن سینما کشیده شد. فرج بذرکار شاید تنها کسی بود که میتوانست بگوید در یک ساعتی که تصمیم دوباره برای آتش زدن سینما گرفته شد چه گذشت و آن مواد چه بود که آن طور سینمای ۹۰۰ نفری رکس را آتش زد؛ بذرکار کسی بود که در این حادثه گم شد و حتی جنازهاش نیز پیدا نشد.
حسین تکبعلیزاده پنجشنبه ۱۳ شهریور ماه ۵۹ به همراه سروان منوچهر بهمنی، علی نادری مدیر سینما رکس، اسفندیار رمضانی مدیر داخلی سینما، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رییس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرجالله مجتهدی به دار آویخته شد و داستان آتش زدن سینما رکس در آتش جنگی تحمیلی و دردهای بعدی آبادان گم شد.
گفتوگوبا نویسنده کتاب خاطرات خانوادههای شهدای رکس
پروین کاشانیزاده نویسنده کتاب «یک نیمروز سوخته» است که در تابستان ۹۴ منتشر شده است. او که در این کتاب به جمعآوری خاطرات شفاهی خانوادههای کشتهشدگان حادثه آتشسوزی سینما رکس آبادان پرداخته، معتقد است این واقعه رازهایی دارد که با گذشت بیش از سی و پنج سال همچون آتش زیر خاکستر باقی مانده است. وی تاکید میکند اگرچه رد پای ساواک در این حادثه روشن است اما نتایج دادگاه سینما رکس نتوانست افکار عمومی را راضی کند و آنها فکر میکنند نتایج این دادگاه چندان عادلانه نبوده است. کاشانیزاده پیش از این نیز در قالب خاطره – داستان و در کتابهایی همچون «آوای ساغر» و «یک دسته گل برای تو» خاطرات پرستاران و امدادگران و دستاندرکاران آبادانی در هشت سال دفاع مقدس را روایت کرده است. گفتوگو با این نویسنده را در ادامه میخوانید:
ایده نوشتن این کتاب و جمعآوری خاطرات شفاهی خانوادههای کشتهشدگان حادثه سینما رکس چطور شکل گرفت؟
چون هم آبادانی هستم و هم به وقایع آن دل بستهام، از تهران با من تماس گرفتند و پیشنهاد انجام این کار را دادند. من برای این کار ابتدا شروع به شناسایی بازماندگان این خانوادهها کردم. البته با وقوع جنگ اکثر این خانوادهها از آبادان مهاجرت کردند، ولی تا جایی که توانستم چند خانواده را پیدا کردم و یک سری مصاحبه با آنها انجام دادم و از چند زاویه با آنها وارد گفتوگو شدم. کتاب قرار بود بصورت خاطره – داستانی نوشته شود و من برای فضاسازی نیاز به خاطرات این افراد از چند سال قبل از واقعه سینما رکس داشتم. بنابراین یک بخش از گفتوگوها مربوط به خاطرات قبل از آتشسوزی بود. همین طور درباره شخصیت شهدا از خانوادههای آنها پرسیدم. درباره تحصیلات، ارتباطات اجتماعی، سطح آگاهیهای سیاسی و فرهنگی، مطالعه و طرز زندگی و تفریح و… شهدا با آنها صحبت کردم.
نتایج خاصی هم درباره آنها به دست آوردید؟ مثلا اینکه بیشتر کشتهشدگان از چه طیفی بودهاند و یا گرایش سیاسیشان چه بوده است؟
بله. مثلا مشخص شد که بعضی از آنها خودشان فعال سیاسی بوده و به طور مخفیانه با رژیم مبارزه میکردند. اکثر کشتهشدگان کارگران شرکت نفت بودند و همان طور که گفتم بیشتر آنها با مسایل سیاسی روز آشنایی داشتند. به هر حال شرکت نفت، خوزستان را از هر نظر تامین میکرد، از نظر بهداشت و درمان، از نظر فرهنگی مثلا تاسیس سینماها و حتی مساجد در آبادان و همین طور تاسیس مدارس و دانشگاه و… خلاصه در ایجاد رفاه در خوزستان و البته در کل ایران نقش مهمی داشت. آبادان آن روزها سینماهای پرتعدادی داشت. مردم مرتب برای دیدن فیلم به سینما میرفتند. با اینکه در آن مقطع به دلیل تحرکات انقلابیون اکثر سینماهای کشور تعطیل بود اما در آبادان این طور نبود و سینماها کار میکردند. مردم آبادان در عین حالی که به سینماها و مراکز تفریحی میرفتند شبها هم در تظاهرات علیه رژیم شرکت میکردند. بنابراین پیوستن شرکت نفت به اعتراضات در یک سال مانده به انقلاب برای رژیم ضربه سختی بود.
یعنی به اعتقاد شما آتشسوزی سینما رکس نوعی تصفیه حساب رژیم با شرکت نفت بود؟
مسئله سینما رکس بسیار پیچیده و سرپوشیده است. علت اینکه من نام این کتاب را «رازهای ماندگار یک نیمروز سوخته» گذاشتهام وجود همین ابهامات و سوالات زیاد بیپاسخ است. ساواک در این ماجرا به شدت دوگانه برخورد کرد و طوری عمل کرد که مردم نفهمیدند از کجا ضربه خوردند.
چرا سینما رکس هدف این آتشسوزی قرار گرفت؟ آیا این سینما ویژگی خاصی داشت؟
آن طور که پروندههای موجود نشان میدهند بیشتر کسانی که در این سینما کار میکردند ساواکی بودند. سینما رکس یک سینمای درجه دو در آبادان بود و امکانات ایمنی خیلی ضعیفی داشت ولی در عین حال شیک بود و در مرکز شهر قرار داشت. مقابل آن هم یک کافه آهنگ بود و در مجموع موقعیت جوانپسندی داشت. مردم آبادان هم فیلمهای خاصی را بطور خانوادگی تماشا میکردند، برای دیدن همه فیلمها خانوادگی نمیرفتند. وقتی در سرتاسر آبادان عنوان شد که بهروز وثوقی در فیلم «گوزنها» بازی کرده و این فیلم ضد رژیم است، خیلی در میان مردم صدا کرد و محال بود که خانوادهای برای دیدن آن به سینما نرود. در مصاحبه با خانوادهها معلوم شد که اکثر شهیدان روزه بودند و به همین دلیل بعد از افطار و برای سانس دوم فیلم رفتند. سانس اول خلوت بوده و اکثرا مجردها برای دیدن فیلم رفته بودند اما سانس دوم خانوادگی بود و آتشسوزی هم در همان سانس اتفاق افتاد. معلوم نیست چرا اصرار داشتند که آن موقع سینما را آتش بزنند. تا آن موقع بعضی از سینماهای دیگر را هم در کشور آتش زده بودند مثلا در کرمان و مشهد. اما آنها خالی از مردم بودند.
برخورد آبادانیها با این موضوع چگونه بود؟
وقتی این اتفاق افتاد آبادان ماتمسرا شد. مردم واقعا آن موقع غصهدار بودند. بر سر هر خیابان یک حجله بود و غریبه و آشنا در آبادان یکدست سیاهپوش شدند. تا یک سال حتی با پیروزی انقلاب و بعد از آن، در هیچ محلهای جشن عروسی برگزار نمیشد. هر کس میخواست عروسی بگیرد دور از چشم دیگران دختر و پسرش را بدون جشن و پایکوبی عقد میکرد. شفاف نکردن این مسئله از طریق ساواک و شایعاتی که درباره مسببین آتشسوزی پشت هم ایجاد میشد نوعی تشکیک و سردرگمی در میان مردم به وجود آورد. مردم آبادان هنوز هم با همان شک و تردیدها زندگی میکنند.
در خاطراتی که شما جمعآوری کردید بیشتر چه ابهاماتی مطرح شده است؟
وقتی مردم مقابل سینما برای کمک جمع شدند ساواک به بهانه اینکه آنها خرابکار هستند اجازه نداد تا درب سینما را باز کنند و از طرف دیگر میگفت که آتشسوزی کار انقلابیهاست. به همین دلیل واقعا در بین مردم شک و تردید وجود داشت که کار چه کسی بوده است؟ این طور که مشخص شد دو نفر از عاملین آتشسوزی از دستفروشهای سینما بودند. آنها درزهای دیوار سینما را آغشته به بنزین هواپیما کرده بودند. چون آن موقع پرسیانا بود و آنها پشت پرسیانا مواد آتشزا ریخته بودند. جالب اینجاست که هنگام آتشسوزی اپراتور، بوفهچی و مدیر داخلی سینما حضور نداشتند. درب سینما از داخل قفل شده بود و از بیرون هم با دستبندهای پلیس که مخصوص مجرمین است حسابی محکم شده بود. طبق تحقیقاتی که انجام دادم رد پای ساواک در این مساله وجود داشت، چون سینما رکس کنار یک کوچه ۸ متری است و در کنار آن شهربانی و آگاهی است. یعنی فاصله سینما با شهربانی از دو دقیقه کمتر است. با این فاصله کم وقتی سینما آتش میگیرد چطور شهربانی متوجه نشده و بعد از نیم ساعت به محل میرسد؟ از طرف دیگر وقتی آتشسوزی شروع میشود اول کافه آهنگ روبروی سینما متوجه میشود و وقتی میخواهند برای کمک درب سینما را باز کنند پلیس اجازه نداده و میگوید که خرابکارها داخل سینما هستند. بعد با آتشنشانی تماس میگیرند. البته آتشنشانی میگوید که موقع آتشسوزی هیچ تماسی با ما گرفته نشد و ارتباط ما با مرکز قطع بوده است. آن موقع اپراتورها از طرف مرکز پشتیبانی میشدند و مرکز هر تماس تلفنی با آتشنشانی را به اتاق آنها وصل میکرد، ولی آتشنشانی اعلام میکند که ارتباط ما با مرکز قطع شده بود. به علاوه مخزن آتشنشانی که جلوی سینما بود فاقد آب بود. البته مردم در اظهاراتشان میگفتند که ماشین آتشنشانی آمده ولی آب نداشته که این درست نیست. ماشینی که آنجا حاضر شده بود از ماشینهای صنعتی فومدار بوده است و نه آتشنشانی.
مطالعه روزنامههای زمان برگزاری دادگاه عاملین سینما رکس پس از انقلاب، نشان میدهد که بازماندگان اعتراضات زیادی به روند رسیدگی به پرونده داشتهاند…
بله. دادگاهی برگزار شد و افرادی که دستشان در کار بود خودشان آمدند و صحبت کردند و مثلا گفتند که شب قبلش میخواستیم سینمای دیگری را آتش بزنیم. ولی باز آنها هم خوب شفافسازی نکردند که از کجا تبعیت میکردند و به دستور چه کسانی این کار را انجام دادند. همین ابهام برای مردم هنوز وجود دارد. وقایع کلی رد پای ساواک را نشان میدهد، چون هیچ ارگانی نمیتواند مخابرات را کنترل کند ولی مردم باز برایشان سوال است که این ماجرا دقیقا از کجا شروع شد؟ بعضی از آنها میگویند صد در صد کار ساواک بوده است. اما برخی دیگر میگویند اگر کار ساواک بوده چرا دادگاه به خوبی در این باره شفافسازی نکرد؟ چند نفر متواری شدند که معلوم نشد چه کسانی بودند؟ آن دو نفری که گرفتند و اعدام کردند هر دو آدمهای لاابالی بودند و به همین دلیل افکار عمومی از این بابت راضی نشد. من برای تحقیقاتم به مغازه عتیقهفروشی روبروی سینما رکس رفتم که صاحب آن یک پیرمرد ۸۶ ساله است. وقتی فهمید میخواهم درباره وقایع آن روز با او صحبت کنم گفت از مغازه من برو بیرون، چون من نمیخواهم اصلا در این باره حرفی بزنم. حتی مادر خود من هم وقتی فهمید قرار است درباره سینما رکس کتاب بنویسم سعی کرد تا مرا از این کار باز دارد.
دقیقا چه چیز آنها را از مواجهه با این موضوع میترساند؟
درست نمیدانم. شاید حس میکنند دستهایی در کار بوده و فکر میکنند این دادگاه، دادگاهی نبوده که به نتیجه خوبی رسیده و عادلانه بوده باشد. آنها فکر میکنند دادگاه کارش را ناقص انجام داده و مساله را خوب باز نکرد تا همه چیز شفاف و روشن بیان شود. به همین دلیل هم من کتاب را بدون نتیجهگیری خاصی نوشتم. من معتقدم یک تاریخنگار باید بدون جانبداری تاریخ بنویسد. وقتی کارشناس این کتاب آن را مطالعه کرد یک ایراد گرفت و آن این بود که در نهایت معلوم نشد این داستان به کجا میرسد؟ من گفتم خدا را شکر که شما هم این نتیجه را گرفتید. من اصلا میخواهم خواننده این طور برداشت کند چون این موضوع در آبادان همچنان ابهام دارد و من موظف هستم عینا خاطرات را بدون جانبداری و یا نتیجهگیری بیان کنم.
واقعیت پنهان شده در پستو
فاجعه سینما رکس همچون هزاران اتفاق و حادثه ای که در گوشه و کنار دنیا رخ میدهد دارای ابعاد تاریک و روشنی است. روشنایی های بدیهی که خیلی زود سر از رسانه ها در می آورند و تاریکی هایی که گذشت زمان و جسارت و شجاعت به شکل توامان می بایست تا شاید از پستو خارج بشود.
سینما رکس در شهری واقع شده بود که شریان حیاتی دولت مرکزی ایران بود. آبادان با داشتن موقعیتی خاص و نزدیکی به دشمن درجه یک رژیم پهلوی یعنی دولت بعث عراق ؛ گذرگاه ورود پیام ها و اطلاعیه های انقلابی از سوی مراجع عظام بود. همچنین با توجه به نزدیکی به کشور کویت و آمد و شد کشتی هایی که در مسیر دریایی آبادان و کویت سیر می کردند ؛ حجم بالایی از تجهیزات چاپ و نوارهای صوتی انقلابی وارد کشور می شد.این ها در کنار آرامش نسبی در این شهر تا پیش از تابستان ۱۳۵۷ موجب شده بود که رژیم پهلوی احساس امنیت و خاطرجمعی کند.حضور تیمسار رزمی بعنوان جنایتکاری که پیش از آن در شهر قم ؛ سرسپردگی خود را به شاه به اثبات رسانده بود بعنوان رییس شهربانی آبادان خود گویای توجه خاص رژیم به این شهر می نماید.
شهر آبادان در آن سال ها به دو بخش شرکتی و غیر شرکتی تقسیم می شد.در سوی شرکتی مردمی مرفه قرار داشتند که فروشگاه های خاص آن ها (استور) و باشگاه های متعدد آنان و تفریحگاه های آنان ؛ زندگی رویایی را برایشان رقم زده بود.اما در سویی دیگر و در بخش غیر شرکتی شهر ؛ مردمی قرار داشتند که غالبا محتاج نان شب بودند و در فقر و نداری دست و پنجه نرم میکردند.مردم این سوی آبادان در جریان انقلاب ۵۷ اکثرا جذب جریانان سیاسی شده بودند که شعارهای حمایت از کارگران و وعده ی نان می دادند.گرایش بخشی از جوانان به جریان های سیاسی چپگرا نظیر پیکار ؛ توده ای ؛ منافقین(سازمان مجاهدین خلق ایران) ؛ سازمان چریک های فدایی خلق (اکثریت و اقلیت ) و گروه های دیگر تجزیه طلب ؛ عملا شهر را به محلی برای مناقشه درونی سوق داده بود و از سویی دیگربخش دیگری از جوانان آبادان با عضویت در حزب الله آبادان ؛ با حضور در مجالس وعظ و حلقه های دینی و مذهبی ؛ وزنه ای سنگین و قابل ملاحظه را تشکیل داده بودند.
ساواک به خوبی این ترازوی قدرت فکری و سیاسی در شهر را درک کرده بود و با توجه به تعرضات ماه های گذشته در به آتش کشیدن سینما ها در برخی نقاط کشور با طراحی آتش سوزی سینما رکس درصدد برآمد چندین هدف را همزمان شکار کند.
اول آن که انقلابیون مسلمان در داخل شهر را به حاشیه رانده و منزوی کند. ساواک برای این کار نیازمند برخی اقدامات قبلی بود که از آن جمله می توان به شایعه سازی درخصوص نامه ی جوانان مسلمان بوشهری خطاب به جوانان آبادانی به همراه ارسال لباس زیر زنانه اشاره کرد که قطع به یقین این اقدام برای آن انجام شد که بعدها بخواهند رابطه ای بین آن نامه و آیت الله جمی ؛ انقلابی بزرگ آبادان ایجاد نمایند چرا که ایشان بوشهری و اهل تنگستان اهرم بودند.ضمن آن که چنین نامه ای اصلا وجود نداشته و هیچ سندی که دال بر ارسال یا دریافت چنان مظمونی و بسته ی همراه آن باشد تا به امروز رصد نشده است.
دوم آن که رژیم پهلوی توسط ساواک با آتش زدن سینما سعی کرد که این پیام را به ملت ایران بدهد که انقلابیون مسلمان عده ای بی فرهنگ و مخالف سینما و هنر هستند ضمن آن که در انتخاب عوامل خود بگونه ای حساب شده عمل کردند که فردی نظیر تکبعلی زاده که معتاد به انواع مواد افیونی بوده را برای این کار انتخاب کردند و برای رد گم کردن ؛ او را در چندین جلسه تلاوت و تفسیر قرآن نشاندند تا بتوانند دیگر اهداف خود را دنبال نمایند و گرنه چه کسی مناسب تر از فرد معتاد و لاابالی نظیر حسین تکبعلی زاده که با مصرف مواد مخدر عقل و شعور خود را از دست می دهد و ندانسته و دانسته هر جنایتی را مرتکب می شود.
در واقع سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) با طراحی فاجعه سینما رکس بدنبال متوقف نمودن حرکت پر شور و انقلابی مردم و ایجاد حکومت نظامی و فشارهای امنیتی بیشتر در بزرگترین پالایشگاه نفت خاورمیانه یعنی پالایشگاه آبادان بود که هر آن احتمال اعتصاب جمعی کارکنان آن می رفت تا شاید بتواند کورسو امید و شانس خود را برای بازگشت به قدرت و در دست گرفتن قدرت از دست رفته امتحان کند .
آبادان در آتش رکس سوخت و دادگاه تشکیل شده نیز نتوانست لایه های پنهان این حادثه را واکاوی نماید و شاید وقوع جنگ و توقف نگاه نافذتر به این حادثه در طول ۸ سال دفاع مقدس ؛ نقش پر رنگی در تداوم ابهامات این حادثه داشت.
جنگ تمام شد و مردم شهر به شهرشان بازگشتند. دیدن ساختمان سوخته ی سینما رکس و نبود عزمی بر بازسازی آن و یا تبدیل آن به موزه ای مرتبط با آن فاجعه ؛ بار دیگر موضوع رکس را دهان به دهان چرخاند که این بار ؛ خود آبادان اقدام به خودسانسوری کرد و برای سال ها کسی درباره رکس حرف نزد و اگر در جمعی گفته می شد عده ای ترش می کردند و عده ای ذوق. و تجمیع آن ترش و ذوق ها آن شد که نسل سوم انقلاب که نسلی است پرسشگر و مطالبه جو ؛ اقدام به طرح پرسش هایی نمود که پاسخ دادن بدان ها نیازمند شکستن تابوی خود ساخته بود.
خبر آتشسوزی سینما رکس آغاز وحشتباری بود برای تمام مردم آبادان که دنبالۀ آن تجربه دردهای ژرف دیگری بود که بعد از آن واقعه همه ما را گریبانگیر خود کرد که اثرات آنها هنوز مثل خوره در حال خوردن ماست.آبادان ؛ هیروشیما شده بود و رکس ؛ بمب اتم. سینما نه که شهر با خاک یکسان شده بود و جز تلی چیزی نمی دیدی.حالا بازماندگان بدنبال کسی یا کسانی بودند که پاسخگوی پرسش های متعددشان باشد.حالا دیگر جامعه ی پویا و پرسشگر و روشنفکر آبادان که طی آن سال ها در اوج بصیرت سیاسی بسر می برد ؛ عقده ترکانده و با صدای بلند سوالاتش را فریاد می زند. شهر سر در گم کلافی می شود که جز حجمی از نخ های تو در تو ؛ سر نخی نیست که به آن بیاویزی.
شایعات اوج می گیرد و هر کسی در آن آشفته بازار ؛ متهمانی را معرفی می کند.انقلاب در ۲۲ بهمن پیروز می شود و داغداران آبادانی تا تشکیل حکومت انقلابی باید صبر کنند. صبری که هر ثانیه اش چاشنی انفجار است و می تواند کاسه ی شهر را لبریز از خشونت و ناآرامی نماید.
فروردین ۱۳۵۸ است و حکومت اسلامی بنام جمهوری اسلامی ایران رسمیت یافته است و باز هم شاهد تجمعات مردمی آبادان در شهر هستیم. آن ها کاسه صبرشان لبریز شده و بدنبال معرفی عامل یا عاملین جنایت رکس هستند.هر بار که تجمع می کنند عده ای دیگر که وظیفه حفظ آرامش شهر را داشتند با شدت و ضعف هایی تجمع کنندگان معترض را پراکنده می کنند و این را باید به ذهن سپرد چرا که باعث و بانی بسیاری بی مهری های بعدی شد.
یک سال دیگر می گذرد و به سال ۱۳۵۹ می رسیم.مقدمات تشکیل دادگاه مظنونین به آدم سوزی در رکس آبادان فراهم شده است. ۵۰ ساعت محاکمه، ۲۰ جلسه دادگاه در محل سینما نفت آبادان، ۶ حکم اعدام، ۴ حکم اعدام غیابی، ۱۵ حکم زندان و ۵ تبرئه. بیست و پنج تن متهم به آتشزدن سینما رکس در دادگاه از کارمندان سازمان اطلاعات و امنیت کشور، شهربانی، آتشنشانی، سازمان آب، دارنده سینما و مدیر و کارمندان سینما رکس بودند. نخستین نشست دادگاه روز دوشنبه دوم شهریور ۱۳۵۹ برگزار شد.
۱-حسین تکبعلیزاده ۲ـ سرتیپ علیاصغر ودیعی – رییس ساواک خوزستان۳ـ سرتیپ رضا رزمی، رییس شهربانی آبادان (فراری) ۴ـ سرهنگ محمدعلی امینی، معاون شهربانی آبادان ۵- دکتر بیژن صالحی، شهردار آبادان(فراری) ۶- ستوان بهمنی افسر کلانتری مرکز ۷- سرهنگ اردشیر بیات، رییس سابق پلیس آبادان ۸- مسعود حنیف، رییس کلانتری مرکز در شب آتش زدن سینما رکس ۹-سرگرد امینی آلآقا، افسر ضد خرابکاری و رییس اداره اطلاعات شهربانی ۱۰-سر پاسبان میراحمدی ۱۱- سر پاسبان فاتح دریس ۱۲- ستوان احیایی ۱۳-علی نادری، صاحب سینما ۱۴- حمید پایون، سرایدار سینما ۱۵- اسفندیار رمضانی، مدیر سینما ۱۶-عبدالحسین قربانی، رییس آتش نشانی ۱۷- جبار اصل، معاون آتش نشانی ۱۸-جوکار، تلفنچی آتش نشانی ۱۹- ثامری، کارمند آتش نشانی ۲۰- عبدالصادق عوادیزاده، کارمند آتش نشانی ۲۱- علیرضا حاج خدابخشی، کارمند آتش نشانی ۲۲- ابراهیم اویس پور، کارمند سازمان دفاع غیر نظامی ۲۳-غلامرضا قهرمانی، کارمند سازمان دفاع غیر نظامی ۲۴-محمد زمردیان، رئیس فرهنگ و هنر۲۵- سید جلال سعیدنیا، فرماندار۲۶- سعدی جلیب بابک جلیل اصفهانی، عضو کمیتهی مشترک ضد خرابکاری ۲۷- محمد حسین ناصری معروف به عضدی، عضو کمیتهی ضد خرابکاری (فراری) ۲۸- نوذری معروف به رسولی، عضو کمیتهی ضد خرابکاری (فراری) ۲۹- فرجاللـه مجتهدی، کارمند ساواک (غایب) ۳۰- سرهنگ تیموری وثوقی، بازپرس نظامی دادسرای ارتش ۳۱-مهندس مهدی کمالالدین عزیزی، رییس اداره آب آبادان (فراری).
دادگاه در چند روز مانده به آغاز یورش وحشیانه دولت بعث عراق به ایران به پایان می رسد و هنوز آرای دادگاه ؛ مورد نقد اصحاب قلم و کارشناسان واقع نشده بود که آبادان مورد هجوم گسترده نظامی از بالا و پایین قرار گرفت تا ابر مصیبت همچنان بر بالای شهر اشک بریزد و فرزندان آبادان را در مصیبتی تازه ببلعد.
شهر آشوب زده بار دیگر گُر میگیرد و این بار بازماندگان کوره آدمسوزی رکس مورد هدف قرار می گیرند تا برای همیشه نسل آبادان و آبادانی برداشته بشود.شهر در چنگال سیاهی دود نفت و بوی خون قرار می گیرد و بازماندگان رکس لباس سیاه عزا از تن برمیگیرند و ملبس به لباس رزم می شوند تا به همگان خوش خواب بگویند رکس را آبادانی به آتش نکشید که دلسردمان بشود بلکه رکس را ناآبادانی هایی سوزاندند که بعثیون عراقی دنباله روی آنانند. و بدین سان بود که آبادان از رکس فاصله ها گرفت و با جنگ تحمیلی عجین و هم پیمان شد.
جنگ ۸ سال به طول انجامید و آن ۸ سال ؛ ۸۰ سال شهر را به عقب راند و مردمانش را در حلقوم نیستی قهر و آتش فرو بُرد.
حالا و پس از جنگ هشتاد ساله ! مردم آمده بودند که آبادان را آباد ببینند که …نشد.ویرانه ای دیدند که هر روز این و آن می آمدند و پُزِ سازندگی می دادند و آخرش هم نشد که بشود.مردم ماندند و غصه ی ویرانی های جنگ و ساخته نشدن و بر خرابه ها زندگی کردن به نام آبادان.
نامسوولان شهر تصمیم به ویرانی جسد سوخته رکس گرفتند و بالفور رکس را با تمام دارایی اش صاف زمین کردند بی هیچ توضیح عقلی چرا که اگر مرادشان عمران و آبادی سینما ها و مراکز فرهنگی بود چرا دستی بر سر و روی متروپل ؛ شیرین ؛ خورشید ؛ کیهان ؛ ایران ؛ شهناز و دیگر ابنیه های فرهنگی نکشیدند؟ پرسشی که هنوز بی پاسخ مانده است.
اینک در نزدیک به چهار دهه پس از آن شب وحشت رکس قرار داریم و هنوز کسی متولی برپایی همایش تجلیل از شهدای رکس نمی شود شاید به دلیل درجه دوم بودن کیفیت شهادتشان !
کم کم نام سینما رکس و آن همه آبادانی سوخته در آتش از تقویم نیز حذف شد و در توجیه آن گفتند اصلا چنین مناسبتی در هیچ تقویم و سالنامه ای نبوده که بخواهد حذف بشود و باز هم سکوت معنادار مسوولان فرهنگی آبادان و باز هم طرح پرسش های تازه از سوی جوانان نسل سوم آبادانی.
و اینک در سال ۱۳۹۴ و در آستانه سالگرد آن بلای عظیم هستیم و منتظریم تا از سوی متولیان فرهنگی شهر شاهد حرکتی یکدست که خروجی اتاق فکر واقعی در بررسی و تبیین دوباره آن حادثه تروریستی دولتی شاه پهلوی باشد به سر می بریم.
بی شک اهالی قلم و اندیشه کمک شایانی به این موضوع خواهند کرد به شرط آن که روان نویسی و آزادی قلم را مغتنم شمرده و اجازه بدهیم همگان بگویند تا یک بار برای همیشه پاسخی در خور عقل به منتقدان دادگاه رکس داده بشود.
مطبوعات و اصحاب رسانه در آبادان باید که در محوریت بن اندیشه ی این نقد قرار گیرند و از تکرار دست نوشته های بعضا ضد انقلاب که در جای جای فضای مجازی قابل رصد است دست بردارند و خود اقدام کنند.
شوربختانه است که باید بگوییم امثال علیرضا نوری زاده در این موضوع پیش دستی کرده اند و هر آن چه باب دل دستگاه های اطلاعاتی شاه بوده است را به تحریر درآورده اند و سهم نیروهای انقلاب در این بین جز اشاراتی از سوی روح الله حسینیان چیزی یافت نمی کنی که به زعم ما ظلمی است مضاعف بر شهری که نقشی بی بدلیل در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی داشته و در دفاع مقدس نیز به فرمایش حضرت امام (ره) دین خود را به اسلام و انقلاب ادا کرده است.
مسوولان فرهنگی شهر باید از خواب چندین و چند ساله بیدار بشوند و با قدرت به تظلم خواهی مردم شریف ؛ مومن و انقلابی آبادان بپردازند و این مناسبت را اولا به تقویم کشور و دیگر به تقویم فرهنگی شهر برگردانند که این ها از وظایف شورای فرهنگ عمومی آبادان است.
پایگاه خبری و اندیشه اروندپرس از همکاران حوزه اندیشه و خبر آبادان می خواهد که با تمرکز بر این حادثه تلخ ؛ همسو با یکدیگر همصدا شده و ضمن انتشار پرسش هایی که بواسطه ی سال ها اهمال و فراموشی خود خواسته ؛ با دعوت از اندیشمندان به بررسی ابعاد آن جنایت قرن بپردازند.
پایگاه خبری و اندیشه اروندپرس
- ۹۴/۰۵/۲۳