سکانس ناتمام جنگ ویرانگر(مطلب وارده )
یکی از خوانندگان این وبسایت خبری و تحلیلی نقدی بر گزارش خبرگزاری دانشجویان (ایسنا) خوزستان با عنوان ‹‹ رزمنده ای که سرایدار سرویس بهداشتی شد ›› نوشته و در اختیار ما قرار داده است.این پایگاه خبری و تحلیلی بنا به سیاست باز خود در انتشار دیدگاه های مختلف بر آن شد تا متن رسیده را بی کم و کاست منتشر نماید. بر این باوریم شاید نگاه نگارنده در ارتباط با مقوله ی دفاع مقدس با تعاریف و عرف بخشی از جامعه همخوانی نداشته باشد ولی بنا به همان رویه ای که اشاره شد آن را منتشر می نماییم و چنانچه شما خوانندگان محترم دیدگاهی متفاوت بر آن چه خواهید خواند داشتید انتظار داریم در کمال ادب و احترام اظهار نظر نمایید.
جنگ و بقول خیلی ها دفاع مقدس ؛ خوب و بدهای زیادی داشت که ارزانی گوشت و پوست و استخوان آدم هایی شد که یا از روی غیرت و تعصب و یا احساس تکلیف و تدبر و بصیرت ؛ آویزان چلچراغش شدند تا مثل شمعی روشن بمانند و همه را به این نظر بیاندازند که نور از چلچراغ است و نه سوختن آن ها.
قصه و حکایت آدم های جنگ حکم فانوس دریایی داشت برای انبوه قایق هایی که در تلاطم اقیانوس روزگار و در آن تاریکی ظلمت ؛ کورسویی کافی بود تا به سویش بروند .
میگویند جنگ و اسباب و اثاثش تا سال های بعد حکم رمز شب عملیات را دارد که نباید سر از مهر و موم بردارد اما زمانی از راه می رسد که نسل بعدی احساس می کند نمی خواهد مثل نسل فبلی قانع باشد. نسل نو می خواهد کدهای دربسته و لاک و مهر شده را بشکند برای همین به شنای خلاف جریان آب روی می آورد.
سکانس ناتمام جنگ زمانی ساخته می شود که نسل حنگ دیده ؛ داغدار گذشته ی خویش است. آدم های جنگی حکم آن عقابی را دارند که برای بقا چنگال و منقار تیز و پولادین می خواهند و دو بال تیزپرواز که آن ها را به قله ی قاف برساند و جانی دوباره بگیرند ؛ غافل از اینکه تمام این ها افسانه است و عمر تن آدم رنجور و زخم خورده ی جنگ دیگر نه نایی دارد و نه توانی.
آن ها که رفتند کاری حسینی کردند و آن ها که مانده اند ….آن ها که مانده اند باید بسازند و بسوزند. ماندن پای آرمان های جنگ نیز تاریخ مصرف دارد. اصلا آرمان ها نیازمند پشتیبانی و لجستیک هستند .حمایت نشوی آرمان هم می پرد.
قصه ی همخوانی های دیروز و راز و رمزهای کم و بیش افشا شده ی امروز را لابد شنیده ای. قرار نیست تا ابد الدهر حاج صادق آهنگران بخواند و رزمنده ی پیشانی نوشته عزم سفر کند ! که سفر با صدور روادید آسان تر هم هست !
آن هایی که دیروز رفتند در قلب های ما جای دارند. اصلا مگر می شود آرمان های آنان را نادیده گرفت ؟ اما آدمی فرزند زمانه ی خویش است.
چند روز پیش حکایتی از رزمنده ای خواندم که نگهبانی سرویس بهداشتی بازاری از بازارهای آبادان را بر عهده دارد.از قلم نویسنده اش خوشم نیامد.متنی سراسر تحقیرآمیز و در لایه های درونی آن ؛ باردار کشمکش های همیشگی و دو قطبی کردن جامعه که سویی مسوولین هستند و سوی دیگر مردم.گزارش نویس آن دیدار ؛ بیش از آن که آن رزمنده ی پیر و بی خانمان که حتا همسرش از او جدا شده را ارج نهد ؛ پتکی ویرانگر بود بر آن رزمنده چرا که حق مطلب ادا نشده بود و خواننده ناخواسته حکم به انحراف آن مرد می دهد و پرسشی که پاسخش در این روزگار دست نایافتنی است که : آیا هر کس روزی روزگاری رزمنده بوده مستوجب توجه ی بیشتر است ؟
شاید شما خواننده ی گرامی نیز چون من تجربه ی شرکت در آزمون های استخدامی را داشته اید. از خود پرسیده اید که چرا برای فرزندان رزمندگان سهمیه ای با کیفیت تر برای موفقیت های شغلی در نظر می گیرند؟ پرسیده اید که امتیاز مبارزات مقدس پدر بر اساس کدامین دستورالعمل اجازه ی انتقال به فرزندش را بدست می آورد؟ آیا دولت مردان ما داستان قرآنی نوح نبی(ع) را نخوانده اند؟
پیشنهاد می کنم که متن گفتگوی گزارش نویس خبرگزاری ایسنای خوزستان را با دقت بخوانید و اگر بر نقد من نقدی داشتید با اجازه ی مدیریت محترم نیوزآبادان در همین جا درج نمایید.
- ۹۳/۰۵/۱۰