کجایند سرداران بی مدعای خطه ی من ؟!
سال هاست از بازگشت مردم جنگ زده ی شهرها و روستاهای آبادان و خرمشهر می گذرد و سال هاست که این مسوول و آن مسوول می آید و به خوشایند شنوندگانشان حرف هایی را می زنند و چاکرم نوکرتم می گویند و می روند .
سال هاست که جنگ تمام شده و دولت های سازندگی و اصلاحات و اصول گرایان هر کدام بنا به ادبیات خاص خودشان آمدند و برای بازسازی و احیای زندگانی در این دیار جنگ زده چیزهایی گفتند و دولت تدبیر و امید هم می کوید.
سال هاست که جنگ تمام شده و بیچاره بازماندگانی که همچنان در انتظار رویش برگ سبزی به نام کبوتر سفر رفته اشان هستند دریغ از نام و نشانی در این قدمگاه شهدا !
سال هاست که جنگ تمام شده و انبوه زخم ها بر دیوارهای به ظاهر بی صاحب شهرهای آبادان و خرمشهر ؛ هر بیننده ی تازه واردی را به فکر فرو می برد که آیا به واقع جنگ سال هاست تمام شده ؟!
آنانی که فن خطابه و بیان داشتند در این سال ها آمدند و با بکار بستن واژگانی ؛ وعده ها دادند و رفتند و پشت سر خود را هم نگاه نکردند. بیچاره مسوولان محلی که سپر بلای آن همه حرف ها شدند و می شوند.
سال هاست که جنگ تمام شده و همچنان فقط ظاهر دو شهر آبادان و خرمشهر بوی جنگ می دهد ؛ وگرنه آنانی که لایق ارزشند و شایسته سپاس ؛ گمنام باقی مانده اند و چون بر درب خانه ی شهید بزرگواری بروی یا درب را بر رویت باز نمی کند و یا از همان پشت درب خانه با صدای بلند می گوید :
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل ! این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
قصه ی مرگ حماسه ها و خوراندن دوای فراموشی به جامعه سال هاست که اصحاب حماسه دفاع مقدس را رنج می دهد. سال هاست که پیشانی بندها کمرنگ تر شده اند و رنگ خاکی لباس ها گل منگلی شده است.
سال هاست که ارزش ها کمرنگ و کمرنگ تر می شوند و داغ شهیدانی که حافظ و پاسدار ارزش ها بودند تازه تر می شود.
سال هاست عده ای در غیبت معنادار پیشقراولان دفاع مقدس ؛ در جاده ی سلیقه های شخصی و انواع تندروی های خطرناک و خودمحور ؛ تخته گاز می روند و جواب هر انتقادی را با خدعه و نیرنگ می دهند.
سال هاست نان به نرخ روزخورها برای سه نسل بعد از خود نیز آذوقه جمع آوری می کنند !
سال هاست که غریبه ها شعارهای بومی گرایی می دهند و در اندیشه ی نمایندگی مردمی هستند که نه حقوق خود را می شناسند و نه توان مطالبه ی آن را دارند.
و سال هاست که دو رویی و چند رویی در سینه ی اخلاق جامعه جا خوش کرده است.
اینک نگاهی ژرف بیاندازیم به آن چه پس از پایان جنگ برای آبادان و خرمشهر کردند.نگاهی عمیق و فراتر از رنگ هایی که بر در و دیوار می زنند تا نو به نظر برسد. ژرف ؛ به معنای آن که این مردم شایسته ی بهترین ها هستند و چرا برخوردار نیستند؟
نگاهی عمیق تر به آن که در واپسین لحظات جنگ در بامداد ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ؛ این مردم آبادان و خرمشهر بودند که پیشتاز رشادت و شهامت و جان فشانی بودند. مردمان این دو شهر و روستاهایشان بودند که خانه و کاشانه ی خویش را از دست دادند. زندگی شان را از دست دادند و ایستادند و از مام میهن دفاع نمودند.
مگر نه این است که ما ایرانیان در قدردانی و کمک رسانی به یکدیگر شهره عالمیم ؟ پس چگونه است که پس از پایان جنگ ؛ باز هم خرابی ها از آن ما شد؟ بیکاری ها از آن ما شد؟ سیاست زدگی ها از آن ما شد و سیاست بازی ها از آن دیگران؟!
آقایانی که می گویند انگار همین دیروز بود که جنگ تمام شده ؛ بیش از حد بهشان خوش گذشته چرا که برای آبادانی و خرمشهری ؛ هر روز جنگ ؛ ده ها سال بود چرا که هر لحظه اش جدالی برای زندگی بود و مانا بودن و ایستادن.
مردم شهرها و روستاهای آبادان و خرمشهر ماندند و ایستادند و جنگیدند و چون سربازی شایسته و در خور تحسین ؛ در پیشانی جنگ درخشیدند. اما آیا پس از جنگ نشان و مدال افتخار بر سینه اشان نقش بست؟ کجایند سرداران بی مدعای خطه ی من ؟!
جنگ به پایان رسید و باز هم متاسفانه این دو شهر نه تنها مورد بی مهری واقع شدند که از درون نیز درگیر مشکلات خودزنی شد که از آن جمله ؛ نبود اتحاد و همدلی در بین نمایندگانشان در مجلس شورای اسلامی است.
نمی دانیم این معضل را چگونه باید حل نماییم اما می دانیم که عدم سرمایه گذاری فرهنگی و دور ماندن این دو شهر از ویژگی های مدنیت و شهر نشینی نوین ؛ موجب شده است که مناسبات قومیتی و فامیلی چنان در ساختار اداری و تصمیماتی آبادان و خرمشهر ریشه بدواند که مجالی برای نگاه به افق پیدا نکنیم !
همه ساله با نزدیک شدن به دو مناسبت سوم خرداد و پنجم مهر ؛نگاه رسانه ی ملی معطوف به این دو شهر می شود بی آن که مدیران و برنامه ریزان استان خوزستان به دنبال بهره گیری از این نگاه ارزشمند و کار ساز باشند.بی تردید وقتی مسوولان و مدیران استانی ؛ نگاهی ژرف به فرصت های این چنینی نداشته باشند چه انتظاری می توان از مسوولان و مدیران شهرستانی داشت. مدیرانی که تنها هنرشان حفظ بودن خویش است و بس !
مردم غیور و شجاع آبادان و خرمشهر به خوبی رمز و راز بودن را می دانند . آنان می دانند که برای مانا ماندن باید که جانفشانی کرد و از تقدیم عزیزترین گوهر وجود یعنی جان شیرین ؛ نباید پروایی داشت بنابراین برای این مردم برخورداری از مسوولانی که چون خودشان و از جنس خودشان باشد از ضروریات است پس مسوولان کشور و استان باید به این مهم توجه داشته باشند که با گزینش بهترین ها کسانی را بعنوان مدیر در این دیار برگزینند که تمام همّ و غمّشان خدمت رسانی به این مردم پایدار باشد نه اینکه ضعیف ترین ها را – حالا با هر بازی سیاسی موجود – بدین جا بیاورند.
جنگ سال هاست که تمام شده اما آیا وضع موجود که کلکسیونی از مشکلات عدیده ی عمرانی و رفاهی است در خور و شایسته ی شهرها و روستاهای آبادان و خرمشهر هست؟ چه نازیباست آن که این دو شهر همچنان گرفتار نبود آب شرب بهداشتی باشند .
قدری به خود آییم و باری دیگر تاریخ رشادت های این مردم در روزهای دفاع مقدس و مقاومت جانانه ی این دو شهر را مطالعه نماییم و آنگاه پشت میز ریاست و مدیریت آرام گیریم.
- ۹۳/۰۴/۱۸