کتاب در آینه ی خاطرات رضا ستار دشتی منتشر شد
استاد رضا ستار دشتی اهل آبادان و ساکن سوئد می باشد که در هفتمین دهه از زندگانی با قلم توانا و انشای شیوایش ؛ آبادان را بگونه ای توصیف کرده که گویی بر پرده ی سفید روبرو به نمایش درآمده است.
عباس ترابی از ناشران آبادانی ساکن شیراز عهده دار امور چاپ و نشر این اثر گرانمایه را بر عهده داشته است.
کتاب " خاطرات جوانی " را می توان به راوی حوادث 70 ساله ی آبادان تا اولین سال های جنگ در نظر گرفت.
بخشی از کتاب:
مهر 57 جوشش شور انقلاب بود وکشاکشِ گروه های سیاسی.
ما دبیران «جامع امیر کبیر»هم بیکار نبودیم.به قدر وُسع و گنجایشِ شُش ها ، به کوره ی انقلاب می دمیدیم. پُرنَفس تر ازما و کارسازتر، دخترهاو پسرهای «امیرکبیر» بودند.«قلم»ها دایربود هنوز و قدم ها همراه.هنوز جادّه ی پر و پیچ و خم انقلاب، «خط کشی»نشده بود وهمه «خودی»بودند و«غریبه»ئی درمیان نداشتیم.
بچه ها،نمایشگاه عکس و کتاب برپا می کردند ، به تجمّعات و سخنرانی های سیاسی،می رفتند و در راهپیمائی ها شرکت می کردند.
همراه بچه ها، سری به کتابخانه ی «کانون پرورش فکری..» می زدیم، با کتاب های استخواندار، از نزدیک آشنا می شدیم و فیلم های برگزیده و رهاشده از بند، می دیدیم.
دخترها،در کنار پسرهای امیرکبیر، دست به کارِ آگاهی رسانی بودند و شور و شوق شان در خواندن کتاب، کم تر از پسرها نبود. بودند حتا دختران ی که یک قدم پیش تر از پسرها؛ گام بر می داشتند.
همه ی گفتارها و کردارهای بچه های آن روزگار ، مسالمت آمیز بود.
دکّان هیچ سازمان ی «دودهنه ی سرنبش»نبود.
«تفسیر قرآن طالقانی» نشسته بود روبه روی «کاپیتال مارکس».
میزکتاب«مجاهادین»همسایه ی کتاب های جلدسفید «توده ئی ها و فدائیان خلق»شده بود و«مصدقی ها» بساط شان را رو به روی آن ها پهن کرده بودند.
در تهیه و چیدن میز کتاب و نشر پوسترها ،میان بچه های فعال در انقلاب ، هیچ تبعیض ی قائل نمی شدم ؛از همین روی بود که هر گروه و سازمانی مرا از خود می دانست.
(فردا هم یادی می کنیم از دبیرستان رازی آن سال ها و
بچه های خوب ش.)
******************************
دبیرستان جامع امیرکبیر است در وسطای دهه ی پنجاه و شمایلی ست از پوشش بچه های آن روزگار.
پهنای آستین ش ببین و شلوار«پاچه گشادش»بنگر که مُد روز بوده.
- ۹۳/۰۳/۰۲