ریشه یابی نام اروند رود
از آن روزگار که بنیاد شاهنشاهی ایران گذاشته شد و سرزمین آشور به دست مادیها و سپس بابل به فرمان کوروش گشوده گشت، اروند رود یا دجله همواره موجب آبادانی سرزمینهای غربی شاهنشاهی ایران بود و با سدها و بندهایی که ایرانیان بر فرات و دجله ساختند این بخش از شاهنشاهی ایران از بارورترین و زرخیزترین نواحی ایران زمین کهن گشته بود و در کرانه پر نعمت این رود مدت چندین سده مداین، نیرومند ترین پایتختهای دوران کهن برپا بود و پادشاهان ساسانی از این شهر بر شاهنشاهی بزرگ و گسترده خود در شرق و غرب فرمان میراندند. این سرزمین تا هنگامی که بدست ایرانیان اداره میشد یکی از زیباترین جاهای روی زمین بود به طوریکه تاریخ نویسان رومی که از سرزمینهای سرسبز مدیترانه بدین سوی آمده بودند این بخش از خاک شاهنشاهی بزرگ را چنان آباد و سرسبز و خرم یافتهاند که با شگفتی از آن یاد میکنند و در نوشتههای خود آنجا را چون بهشت وصف میکنند.
ایرانیان که از روزگاران کهن در کار کشاورزی و آبیاری تجربهها اندوخته بودند و وضع طبیعی و جغرافیایی میان رودان و شیب شمالی جنوبی، و غربی شرقی این سرزمین را می شناختند، توانسته بودند با ساختن سد و بندها و شناختن مواقع طغیان اروند رود و فرات و کندن آبراهههای سیلابی، بخش بزرگی از میان رودان را که امروز خشک و بیابان است آبادان سازد و هم اینان بودند که رودها و دشتها و روستاههای آباد شده این سرزمین را نام گذاری کردند و بسیاری از شهرها، روستاهها و رودخانههای کوچک و بزرگ آن دیار هنوز نام ایرانی خود را نگاه داشتهاند.
اروند رود یا دجله از کوههای توروس TAURUS در جنوب شرقی الازیک ELAZIG که از سرزمینهای ارمنستان کهن و کشور ترکیه امروزی است سرچشمه می گیرد و پس از آنکه بخش جنوب شرقی ترکیه را آبیاری کرد وارد کشور عراق میشود. در این سرزمین از تنگه های کوهستانی بسیار میگذرد و در ناحیه کردستان در پایین موصل، آبهای زاب بزرگ و زاب کوچک که از کوههای غربی ایران سرچشمه میگیرد به آن میپیوندند. این رود زاب که در فرهنگها و کتابهای جغرافیای تاریخی کهن آنرا به «زو» پادشاه داستانی ایران نسبت میدهد. در اصل ترکیب شده است از واژههای «زه» و «آب» و این ترکیب همان است که درواژه «زهاب» در نام محل «سر پل زهاب» دیده میشود. در این ترکیب زه به معنی زاینده است از ریشه ZA به معنی زاییدن و زهاب یا زاب به معنی رود زاینده است و با زاینده رود هم معنی است. نام های محلی این دو زاب در کردستان به گویش محلی «زی بجوک» ZEY BJUK ـ زاب کوچک و «زی گور» ZEY GOWRA ـ زاب بزرگ است.
اروند رود سپس بین سامره و بلد وارد دشت میان رودان میشود و رسوبات رود دیاله آنرا به سوی غرب میراند. رود دیاله از به هم آمیختن رودهای «سیروان» و «زالم» و تنجه ور پدید می آید و جای پیوستن این رودها «دوآوان» نام دارد. دیاله در همه مسیر خود در سرزمین عراق به نام یکی از رودهای تشکیل دهنده آن، سیروان نامیده می شود و نزدیم «سلمان پاک» در جنوب بغداد به دجله می ریزد و دجله را به سوی غرب می راند و آن را به فرات نزدیک می سازد. رود دجله پس از پیمودن مسافتی دوباره به سوی کوههای زاگرس باز می گردد و نزدیک عماره در اثر رسوبات کرخه به سوی جنوب می گراید و در «الغزنه» در ۶۴ کیلومتری شمال بصره رود فرات به آن می پیوندد. سپس در شمال جزیره آبادان رود بزرگ کارون به آن می ریزد و اروند رود بزرگ پس از پیمودن طول جزیره آبادان به دریای پارس می ریزد. درازای این رود از سرچشمه تا دریای پارس نزدیک به ۱۹۵۰ کیلومتر است و در سال ۵۰ میلیون تن رسوب دارد که از مقدار رسوب رود نیل بیشتر است.
به نام دجله نخستین بار در کتیبه داریوش در بیستون بر می خوریم، آنجا در ستون یک چنین آورده شده است:
Kāra hya Naditabairahyā tigrām adāraya avadā aištatā utā abiš nāviyā āha pasāva adam kāram maškāuvā avākanam …
«سپاه نیدینتوبل در دجله جای گرفت و چون ناوتاک (قابل کشتیرانی) بود، پس من سپاه را بر مشک ها افکندم (مقصود مشک هایی است که پر باد می کردند و بر آب می افکندند و بر آنها سوار می شدند)، برخی دیگر را برشترها سوار کردم و برای دیگران اسب فراهم آوردم. اهورا مزدا مرا یاری برد. بخواست اهورامزدا از دجله گذشتم. آنجا من سپاه نیدینتوبل را سخت شکست داد، ۲۶ روز از ماه آسی یادی گذشته بود.»
ماه آسی یادی به معنی ماه پرستش آتش است و با «نوامبرـ دسامبر» یا «آبان ـ آذر» برابر بوده است.
نام دجله در این سنگ نوشته پارسی باستان tigrā آمده است و در متن ایلامی همین کتیبه این نام بصورت ti-ig-ra و در متن بابلی به صورت di-ig-lat آورده شده است. در این سنگ نوشته تلفظ فارسی باستان و ایلامی این نام tigra آمده است. یونانیان همین نام را با افزودن «س» (s) فاعلی به صورت tigrisبه عاریت گرفته و نام این رود را در همه جا «تیگرس» نوشته اند. این نام از زبان یونانی به دیگر زبانهای جدید اروپایی راه یافته و در زبانهای فرانسوی و انگلیسی tigre نام دجله است و اروپاییان دجله را با همان نام کهن ایرانی ۲۶۰۰ ساله باز می خوانند.
واژه فارسی باستان تیگر tigre در اوستایی تیغر tiyra و در سانسکریت tij به معنی تند و تیز و سرکش است و در زبان فارسی به صورت واژه های تیر بهخ معنی نوک تیز آمده و تیز و تیغ به معنی برنده و تند هنوز پایدار است. این نام در پارسی باستان به صورت ترکیبی در نام tigra xauda که یکی از تیره های سکایی است نیز باقی مانده و «تیگر خود» یعنی تیز خود واینان همانطور که پیکره های آنها در تخت جمشید نشان می دهد، خودهای نوک تیز بر سر می گذاشتند.
این واژه در اوستا نیز بصورت ترکیبی در واقع بی تئع bitaēya به معنی دو لبه و در سانسکریت به صورتtigma به معنی نوک تیز، آمده است.
این واژه در نام خاص تیگران tigrān هم دیده می شود که از نامهای خاص ارمنی است که از ایرانی به عاریت گرفته شده است و به معنی سرکش و تند است و نیز ریشه این واژه را در نام تیگرانوکرتtigrānokarta باز می یاییم که نام کهن ناحیه «میافارقین» است در ارمنستان قدیم و ترکیه امروزی. تیگرانوکرت یعنی ساخته تیگران یا تیگران آباد و گویا این شهر به فرمان تیگران از پادشاهان ارمنی از دودمان اشکانی ساخته شده است و سرچمشه دجله در همین ناحیه است و از این رو می توان توجیه دیگری برای نام این ناحیه پنداشت و تیگرانوکرت را شهر و آبادی کنار دجله معنی کرد.
واژه tigra بار دیگر توسط یونانیان از زبان ایرانی گرفته شده و سپس به زبان لاتینی راه یافته و در زبانهای اروپایی به معنی حیوان تند جهش و تیز دندان یعنی ببر بکار رفته است و در همه فرهنگهای ریشه شناسی، ریشه ایرانی آن داده شده است.
نام تیگر یک بار دیگر در سنگ نوشته داریوش در بیستون آمده و این باد تیگر Tigra نام دژی است در ارمنستان که نزدیک آن ددرشی Dadaraši سردار داریوش با سرکشان جنگ کرده است.
تیگر tigra که نام رود دجله یا اروندرود است نامی بسیار پرمعنا و تاریخی است و آن را بی جهت تیز و تند و سرکش نخوانده اند. این رود در مسیر خود تند و خروشان و سرکش است و در تاریخ میانرودان بارها همین تندی ها و سرکشی ها و طغیان های آن موجب ویرانی ها و نابسامانیها گشته و زمین های آبادان و بارور را زیر آب فرو برده و چه بسیار سد و بندهای بزرگ را که پادشاهان ایران برای جلوگیری از سرکشی آن ساخته بودند ویران کرده و در خود فرو برده و زمینهای بسیار را نخست به دریاچه و برکه و باتلاق و سپس به بیابان تبدیل کرده است.
سرچشمه هایی که این رود در کوههای غربی ایران در زاگرس دارد، به اندازه ای بلند هستند که طبعاً بستر این رودهای فرعی را تند و سراشیب می سازند و آب این رودها در هنگام بارانهای بهاری زود طغیان می کند و همواره در ماههای اسفند، فروردین و اردیبهشت سیلابهای تند از این رودهای پرشیب دامنه زاگرس به دجله می ریزد و موجب طغیان آن می شود در تاریخ میانرودان هماره این طغیان های بزرگ موجب ویرانیهای بسیار شده است. یکی از این سرکشی های دجله در سال ۶۲۹ میلادی است که خرابی بسیاری به بار آورد در این سال دجله وفرات هر دو باهم طغیان کردند و در همه جا سدها و بندها شکسته شد و خانه و مزرعه مردم را فرا گرفت و در حدود صد هزار نفر در این حادثه از میان رفتند. خسرو پرویز برای بستن سدها خرج بسیاری کرد ولی نتیجه ای نگرفت بطوری که آب به تالار کاخ تیسفون رسید و گوشه ای از آن فرو ریخت و پس از این بلای بزرگ و در اثر کشتاری که سیل به بار آورد طاعونی سنگین روی آورد که شیرویه پادشاه ساسانی نیز از آن بیماری درگذشت و همین بیماری طاعون که در مرکز کشور ایران (در کنار دجله) بروز کرد و نیز خشکسالی بزرگی که در همان هنگام بر اثر از میان رفتن مزرعه ها روی داد موجبات گشوده شدن راه حمله تازیان را به ایران فراهم آورد. در همین سده بیستم در سالهای ۱۹۰۶ ، ۱۹۴۱ ، ۱۹۴۶، ۱۹۵۴ (میلادی) طغیان های بزرگ دجله موجب ویرانی های بسیار شد و در سال ۱۹۵۴ آب دجله داخل فرات گشت، بنابر همین سرکشی ها و طغیان های دجله است که ایرانیان بدان نام تیگر یا تند و سرکش دادند. (فرات در ایران باستان همان «بهرود» که به معنای آب شیرین یا آب گوارا می باشد و در قرآن هم بدان به همین معنی یاد شده است. ایرانیان باستان به رودخانه جیحون و فرات بهرود می گفتند، علاوه بر گوارا بودن آب این دو رودخانه سرچشمه این دو رودخانه را یکی می دانستند. به همین دلیل این دو رودخانه را یکی می دانستند.)
نام تیگر هنگامی که وارد زبان بابلی گشت تغییرات کوچک آوایی یافت، بدین ترتیب که حرف t به حرف «D» بدل شد و حرف r ایرانی به حرف «L» تغییر یافت و این تغییرات، تغییرات منظم آوایی است که بهنگام عاریت گرفتن واژه ها پیش می آید. در زبانهای ایرانی نیز t های کهن به D و R های کهن به L بدل می شوند به این ترتیب که واژه تیگرا در بابلی کهن به نام دیگله «Diglat» پدید آمد سپس گاف به جیم بدل شد و این نیز یک تبدیل رایج است و گافهای پارسی در عربی به جیم بدل می شوند. بدین ترتیب دیگله به چهره دیجله «Dijlat» در آمد و سپس تلفظ عربی آن به دجله گرایید. اما این تبدیل به همین جا پایان نیافته است و بار دیگر تبدیل دیگری صورت گرفته است و اینبار J در دیجله به Y مبدل شده است که اینهم جزء تغییرات آوایی است با این تغییر واژه دیجله بصورت دیاله درآمد و آنهم یکی از رودهایی است که از ایران سرچشمه می گیرد و مسیرش تند و سراشیب است و آنهم به دجله فرو میریزد. در دوران ساسانیها رود دجله را بنام کهن آن دیگله یاد می کردند و هم واژه تیگرا که یک واژه پارسی باستان است به زبان پهلوی ترجمه کرده و آن را اروند رود نهادند، واژه اروند همان معنای تیگرا را دارد و از آن تند و تیز و سرکش بر می آید. در دوره ساسانیان هر دو نام اروند و دیگله را برای رود دجله بکار می بردند.
اروند که ترجمه واژه تیگرا است دارای ریشه وبن اوستایی است و در اوستا بصورت ائوروت aurvat آمده است و از ریشه کهن ائورو aurva به معنی سرکش و تند و تیز است و پسوند وت یا وند به معنی دارنده است و بروی هم به معنی دارنده تندی و تیزی و سرکشی است. ریشه اروند در نام لهراسب نیز دیده می شود. لهراسب از دو واژه ائوروت aurvat و اسپ aspa ترکیب یافته به معنی تیز اسب یا تند اسب است یعنی کسی که دارای اسب تند و سرکش است. ائوروت در اوستا صفت خورشید نیز هست و خورشید تیز اسپ چندین بار در اوستا آمده است. درجای دیگر اوستا ائوروت صفت ایزد اپم نپات apam napāt یعنی ناف و نژاد آب آمده و آن ایزد نگهبان آبهاست و از این روی ایرانیان نام اروند را هم به مناسب تندی و تیزی و سرکشی رود دجله و هم به سبب آنکه اروند صفت فرشته آب یا اپم نپات و آناهیت است بر روی این رود گذاشته اند، زیرا دجله در نظر ایرانیان مانند همه آبها و رودها به خاطر اینکه زمین را بارور و سیراب می کرده، مقدس و ستودنی بوده است.
در ایران کهن اروند به صورت نام خاص نیز بکار رفته است. یکی از این نام های خاص ارنت یا ارونتسOrontes است که چهره یونانی شده نام اروند است و نام یکی از سرداران دوران اردشیر دوم هخامنشی است. اروند با واژه های دیگر نیز پیوسته و نام های خاص بسیار پدید آورده است. اروند دست Arvand dastنام پسر خسرو دوم است.
اروند اسپ بجز نام لهراسب که ذکر آن رفت، نام پدر بیوراسپ و نیز نام وزیر تهمورث است.
واژه الوند که نام کوه مشهور در همدان است شکل یافته ای از واژه اروند است که در آن «ر» به «ل» تبدیل شده است و این نام به مناسبت قله بلند و نوک تیز و شیب تند این کوه به آن داده شده است.
در فرهنگ برهان قاطع در زیر نام اروند چنین آمده است: «اروند بروزن و معنی الوند و آن کوهی باشد در نواحی همدان … و دجله بغداد را نیز گرفته اند. فرهنگ جهانگردی برای واژه اروند چنین شاهد آورده است:
دار اروند رود را بریاد
که بتازی بود شط بغداد
فردوسی در شاهنامه بارها از اروند رود به جای دجله نام برده است و به هنگامی که از خواب دیدن انوشیروان یاد می کند چنین آورده است:
چنان دید کز تازیان صد هزار
هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی به اروند رود
نمامندی برین بوم و برتاروپود
نام دجله و ترجمه آن اروند رود بارها در کتاب های پهلوی آمده است: در بخش یازدهم از کتاب بندهشن پهلوی چنین آمده است:
Daglit rōt kē dagtal-ič xvānend
دجله رود که آن را دکتل هم خوانند.
سرچشمه رود فرات، از مرز روم به آسورستان گذرد، به دجله ریزد و فراتش از آن (خوانند) که بر زمین خورش کند.
یعنی رسوبی که مایه باروری زمین می شود با خود می آورد و به زمین خوراک می دهد. و سپس چنین آورده است:
پیداست که آن سرچشمه منوچهر کند، آب همه باز به یک افکند (همه آبها را بهم افکند و یکی کرد) چونانکه گویند می ستایم فرات پرماهی را که منوچهر برا روان خویش (برای شادی روان خویش) کند. آب ستد و خورانید (آب آورد و بر زمین خورانید).
در جای دیگر آمده است: رود دجله از دیلمان آید، در خوزستان به دیا ریزد.
یعنی سرچشمه خوره رود از سپاهان (= اصفهان) به خوزستان بگذرد، فراز به رود دجله ریز، و آن را در سپاهان مسرقان خوانند.
در اینجا مقصود از خوره رود، رود کـُر است و کـُر شکل تحول یافته خور است. رود کـُر را پادشاهان نخستین ساسانی در شوش ایجاد کرده و کانال دیگری را در شرق شهر کنده بودند که مسروقان نامیده میشد.
در جای دیگر دجله را همان زاب می دانند که یکی از رودهایی است که در آن میریزد و در اینباره چنین آمده است:
زهاب (زاب) آن رودی است که از آذزبایجان بیاید و در پارس به دریا ریزد.
در نامه پهلوی زادسپرم چنین آمده است:
غیر از این سه دریای کوچک که آبش پس ریزد از البرز، از باختر کناره رود اروند و بهرود، و اروند هست دجله.
در نامه پهلوی بهمن یشت که پیشگویی هایی در آن شده است، یکی از نشانه های آخر زمان و ظهور سوشانت یا نجات دهنده دنیا جنگی است که بین ایران سپاه و دیوان دوال کمر در کنار اروند در خواهد گرفت که پیروزی سرانجام با ایرانیان خواهد بود. در آنجا چنین آمده است:
سپاهی که نامش فراخ پیشانی است و گرگ دوپا و دیو دوال کمر (چرمین کمر) در اروند بار (کرانه اروند) سه کارزار کنند.
این قطعه ظاهراً اشاره ای به جنگهای پایان دوره ساسانی می کند و سپس در پیش گویی دیگری چنین آورده است:
فراز رسد پشوتن بامی به این شهرهای ایران که من اهورا مزدا آفریده ام به اروند و بهرود. هنگامی که دیوان دروغ او را ببیند بشکنند (شکست یابند)، تیره تخمگان (سیه نژادان ـ تیره نژادان)، نا ارجمندان.
و باز در جای دیگری چنین آمده است:
درفش سرخ دارند، پیشرفت ایشان بسیار است، تازند به این سرزمینهای ایرانی که من هرمزد آفریده ام، تا به ساحل اروند.
در پازند آفرین دهمان یا آفرین هفت امشاسپند چنین آمده است:
پیروزمندباد کوه اروند …
پیروزمندباد سرچشمه های رودها و آب ها
پیروزمندباد اروند رود، پیروزمند بهرود و پیروزمند فرات رود.
در تمام این روایات و روایاتی که در کتابهای عربی آمده است، اینرود از سرچشمه تا جایی که به دریا می ریزد دجله یا اروند رود خوانده شده است.
اروند رود نام دیگری هم دارد که در جهان نامه محمدبن نجیب بکران آمده است و آن نام «زورا» است که به دجله داده اند. این نام ترکیب یافته است از دو واژه فارسی «زور» به معنی نیرو و «آو» به معنی آب که برویهم به معنی آب زورمند است که مؤید وجه تسمیه اروند به معنی تند و تیز و سرکش است.
در ترجمه پارسی کتاب المیالک و الممالک ابواسحق ابراهیم استخری که درسال ۳۴۶ هجری در گذشته است، درباره دجله چنین آورده شده:
«و عبادان آن جایگاهست که آب دجله به دریا می رسد.»
در صفحه ۳۴ همان کتاب چنین آمده: آب دجله آنجا به دریا ریزد و کشتی را مخاطره باشد و جایگاهی هست که آن را خشبات گویند. از عبادان تا آنجا شش میل باشد و در این جایگه چوبها فرو برده اند و بر آن بنایی ساخته و دیدگاهی ساخته اند که ناطور آنجا نشیند و به شب آتش کند تا از دریا راه به وی باز یابند و بدانند که مدخل دجله کجاست و جایگاهی مخوفست.
در جای دیگر آورده است: اما عبادان حصارکی است کوچک و آبادان بر کناره دریا و آب دجله آنجا گرد آید و آن رباطی است که در آن پاسبان بودندی که دزدان دریا را نگاه داشتندی و آنجا پیوسته این کار را گروهی مترصد باشند.
همین معانی را بن حوقل در صورة الارض و دیگر جغرافی نویسان ایرانی و عرب در کتابهای خود آورده اند و در هیچ کدام سخن از شط العرب نیست و دجله از سرچشمه تا مصب خود دجله نامیده می شود زیرا در دورانهای کهن فرات در محل الغزنه به دجله نمی ریخت تا رود بزرگتری را تشکیل دهد و نام دیگری به خود بگیرد. فرات راه دیگری داشت و در بغداد به دجله می ریخت و مازاد آن به بطایح می رفت و این معنی در جهان نامه بخوبی روشن گشته است. جهان نامه در این باره چنین آورده است:
«منبع دجله از زیر شهر آمد باشد و بر شرقی شهرها بر جزیره بگذرد و این بلاد جزیره شهرهایی را گویند که میان دجله و فرات باشند و همچنین می آید تا بغداد و در میان شهر بغداد شاخ از فرات بدو پیوندد و آن را نهر عیسی خوانند و دجله می رود تا به بحر پارس ریزد نزدیکی ابله و عبادان. فرات آبی بزرگ است اما از دجله کمتر باشد و ابتدا از کوههای روم خیزد و به میان ثغور شام بگذرد همچنین بر غربی شهرها جزیره که گفتیم بگذرد و بعد از آن یک شاخ از او در میان شهر بغداد به دجله آید که شرح دادیم و باقی فرات سواد کوفه رود و آنچ از آنجا فاضل آید به بطایح شود.»
اما واژه عبادان که در این متون آمده است و در نظر اول یک واژه عربی پنداشته می شود مانند واژه های بسیار دیگر، فقط چهره عربی به خود گرفته است. برخی از مؤلفان کتابهای تاریخی چون بلاذری عبادان را به عباد بن حصین حبطی که در زمان حجاج عامل آنجا بوده است منسوب می کنند و این همچون وجوه تسمیه برخی دیگر از شهرهای ایران از فقه اللغة عامیانه بر می خیزد و پایه ای سخت نا استوار دارد. شکل کهن این نام «اپاتان ōpātān است و این واژه از ریشه عبد و عابد و عباد نیست. این ترکیب پهلوی از سه جزء ساخته شده است: ō-pāt-ān ، جز نخست ō به معنی آب است، pāt از ریشه پاییدن و ān پسوند نسبت است و «اپاتان» به معنی جای است که در آنجا از آب دریا و رود پاسبانی می کنند و آن را می پایند و این نوع ترکیب همان است که در آتورپاتکان هم دیده می شود و گفته ابن حوقل و استخری نیز گواه این معنی است که پاسبانان در آبادان دزدان دریا را از دزدی باز می داشتند و دهانه دجله و دریا را می پاییدند.
ابن حوقل در اینباره چنین آورده است: «اما عبادان قلعه کوچک آبادی برکناره دریا و محل گرد آمدن آب دجله است و آن رباطی است که جنگجویان و دیگر دزدان دریایی در آنجا می باشند و در آنجا پیوسته مرزدارانی مراقبت می کنند.»
در اینجا نمی توان بی آنکه ذکری از دجلة العوراء به میان آید از موضوع درگذشت. در برخی از کتابهای جغرافیایی قدیم بخشی از رود دجله یعنی مسافت بین نهر ابواسد و آبادان را که از آبهای دجله و فرات تشکیل می شود و طول آن نزدیک به یکصد میل است دجلة العوراء خوانده اند. دجلة العوراء به معنی دجله یک چشم است که نام گذاری آن را به هیچ وجه نی توان توجیه و تبیین کرد. مردم زمانه نیز که این نام را بی معنی و بدیمن دانسته اند آن را به دجله مفتح تغییر داده اند یعنی دجله گشوده شده. اما حقیقت چنانست که تازیان معنی یک واژه فارسی را که نام آن بخش از دجله بوده است نفهمیده اند و آن را به یک واژه تازی هم آوای آن بدل کرده اند. عوراء در اصل یک واژه پارسی بوده است « واو راه» ōwrāh تلفظ می شده است و ساخته شده است از واژه «او ōw» به معنی آب و واژه راه به معنی راه و «اوراه» به معنی آبراه یا آبراهه است به معنی کانالی که می توان در آن کشتی رانی کرد. ایرانیان این قسمت پرآب دجله را «دجله اوراه» می گفتند یعنی دجله قابل کشتیرانی و تازیان که معنی «اوراه» را نفهمیده بودند آن را از ریشه اعور به معنی یک چشم گرفته و با عین نوشته و به صورت عوراء در آورده اند.
اما مجرای رود کارون نیز چنان که امروز هست نبوده است. مجرای اصلی این رود دورانهای کهن نهر بهمنشیر بوده است. این نام از نامی کهن تر بر می آید و آن «وهمن ارتخشیر» است به معنی اردشیر نیک اندیش و گویا به نام اردشیر پادشاه هخامنشی نامگذاری شده بوده است. هم اکنون نیز مقداری از آبهای رود کارون از این راه داخل دریا می شود. در دوران عضدالدوله دیلمی به خاطر کوتاه کردن راه کشتی رانی، از دهانه دجله آبراهه ای به سوی کارون کندند که هم اکنون به فم عضدی معروف است و از آن پس کارون از این راه به دجله پیوست وآبادان که در دورانهای کهن به شکل جزیره ای بود که یاقوت آن را «میانرودان» می خواند، به صورت جزیره ای درآمد و هم اکنون نیز اگر این راه بسته شود آب اروند رود پایین می نشیند.