آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

آبادانی ها فقط یک واحد اطلاع رسانی و تحلیل اخبار شخصی است و سر سفره ی هیچکس نبوده و نیست.

آخرین نظرات
نویسندگان

۶۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۸
فروردين

اینو همه باید بدونن که قطب فوتبال توی ایران نه تهران نه اصفهان ، نه تبریز نه ….. بلکه قطب اصلی فوتبال ایران خوزستان ، اگه حق خوری ها کمتر بود، این رو توی تیم ملی فعلی هم شاهد بودیم ! همانطور که در گذشته شاهد بودیم ….
شما در این تصویر یکی ازتیم های ملی فوتبال ایران را مشاهده میکنید که تمام اعضای ان را بازیکنان خوزستانی تشکیل داده اند.

۲۷
فروردين

 معلم بازنشسته ای هستم و بیش از بیست سال ست که ساکن جنوب سوئدم( چون اصل  ونسبم جنوبی ست) همسر و سه فرزند بزرگسال  دارم.( که به ترتیب سن، دخترم فوق مهندسی الکترونیک را در سوئد گذرانده و در شرکت «اریکسون» مشغول ست.پسرم مهندس تولید هواپیماهای ردیاب شرکت «ساب»  و آخرین دخترم پزشک متخصص بیماری های خون ست.(سال ۹۸ به عنوان نویسنده و شاعر برتر جوانان سوئد برگزیده شد وصاحب جایزه ی بزرگ «آگست اسریند برگ»(۱)  در ادبیات بود که معروف به «نوبل» جوانان ست)

سه تا نوه هم دارم. به ترتیب سن شان: «مانا» ،« دریا» و «دانا»

۲۷
فروردين

 پریسا هاجری متولد اسفند ۱۳۷۳ می باشد. هنرمند و عکاس جوان آبادانی که با وجود کمبود امکانات، نخستین گام‌هایش در مسیر علاقه را محکم برداشته و با برگزاری نمایشگاهی تحت عنوان «جنگ‌های اتاق نشیمن» نشان داد که در عکاسی حرفه‌ای حرف تازه‌ای برای گفتن دارد. این نمایشگاه چهاردهم آبان ماه 1392 و در موزه‌ی هنرهای معاصر آبادان افتتاح شد و این هنرمند آثار تصویری خود را به مدت چهار روز در معرض دید عموم قرار داد.

چرا نام «جنگ‌های اتاق نشیمن» را برای نمایشگاه‌تان انتخاب کردید؟

من عکس‌هایم را در خانه‌ای کاملاً سوخته و ویران شده کار کردم. اولین تصوری که این نام در ذهن مخاطب تداعی می‌کند دعواها، درگیری‌ها و مشاجراتی است که بین اعضای یک خانواده‌ که در محیط امن خانه با هم زندگی می‌کنند، رخ می‌دهند. من با عکس‌هایم و با نامی که برای نمایشگاه‌ام انتخاب کردم می‌خواستم این‌را بگویم که این تشنجات، همان بلایی را بر سر خانه و خانواده می‌آورد که آتش بر سر خانه‌ی مذکور آورده بود.


استقبال از نمایشگاه چگونه بود؟

۲۷
فروردين

شماره اش را از میان برگه های تبلیغاتی‌اش پیدا کردم، تبلیغات شورای شهر که  حال و هوای دیگری داشت، تراکت تبلیغاتی اش با بقیه متفاوت بود، پر بود از سوابقی که هر کدام خبر از گل هائی می‌داد که فقط دنبال مجالی بودند برای شکوفه کردن، خبر از جوان بیقرار آبادانی که خود مبتلاست، خبر از پیاده ای که هیچ وقت سواره نبوده ولی آمده تا شهرش را سوار بر رویاهای خود کند بلکه کمی این شهر جان بگیرد. دارای هفت عنوان اختراع ثبت شده در اداره کل مالکیت های صنعتی ایران، دارای مدال طلا مسابقات جهانی ایده ها و نو آوری های کشور سوئیس، دارای مدال نقره مسابقات جهانی ایده ها و اختراعات کشور کرواسی، همان شماره را گرفتم. صدایش بی آلایش بود و دعوتم را برای مصاحبه پذیرفت و حتما میلاد جانقربان با آن سوابق علمی خیلی هم وقت شناس بود، چرا که درست چند دقیقه قبل از موعد مقرر به محل گفت و گو رسید، آرام بود، در عین حال تازه نفس و پر انرژی.

۲۷
فروردين

کم نیستند، بزرگانی که از آبادان و همین کوچه‌پس کوچه‌های باصفایش متولد شده و حالا در پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا جزء بهترین اساتید دانشگاه هستند. علیرضا ابراهیمی؛ یکی از همان‌هاست. او در محله تانکی دو بهمنشیر به دنیا آمد و پس از اتمام دوره دبیرستان با هدف ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کرد و امروز با تلاش زیادش عنوان پروفسور را به دست آورده است. می‌گوید؛ عاشق آبادان است و از بزرگ‌ترین آرزوهایش بازگشت به زادگاه و محله‌های کودکی‌ست. او هر سال به اندازه چند روز هم که شده به آبادان می‌آید تا خاطرات کودکی و نوجوانی‌اش را گردگیری کند. نکته جالب برایم این بود که پس از گذشت ۳۸ سال  زندگی در نیویورک هنوز با لهجه شیرین آبادانی صحبت می‌کند و همچنان خونگرمی‌های جنوبی در رفتارش موج می‌زند.

در چند سالگی به آمریکا مهاجرت کردید؟

۲۷
فروردين

قدم به کارگاه‌اش که می‌گذاری با انبوهی از چوب و اثرهای چوبی روبرو می‌شوی که جلوی چشمان‌ات رژه می‌روند. از قاب عکس معرق‌کاری شده‌ی پدر با آن ابهت مردانه‌اش گرفته تا چرتکه‌ی آویزان و قابی ظریف و زیبا که بی‌تاب است برای به آغوش کشیدن یار غایب از نظر خود؛ آینه! اینجا محل کار هنرمند جوان آبادانی است که از سال ۸۰ تا کنون در زمینه‌ی معرق چوب، منبت، ساخت احجام چوبی، خراطی، درودگری، آنتیک کاری، نقش برجسته‌ی سفال، عکاسی، طراحی و نقاشی آبرنگ فعالیت دارد که معرق چوب و عکاسی را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کند. وی دو کتاب تحت عنوان؛ چوب-زندگی، هنر، صنعت و دست بافته‌ها را نیز تألیف کرده است.  با میترا رضایی؛ مؤسس و عضو انجمن متخصصین معرق ایران  آشنا شویم.

۲۷
فروردين

/گردآورنده‌ی کتاب «این شناسنامه‌ی رسمی و معتبر» ناصر ندیمی است. در ادامه صحبت‌های ناصر ندیمی را می‌خوانید که علاوه بر این کتاب، پیش از این نیز سه مجموعه شعر مستقل چاپ و منتشر کرده است. شاعری که بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دلمشغولی‌اش استفاده از پتانسیل قابل توجه جوانان آبادانی در زمینه‌ی شعر و هم‌چنین شناساندن شعر آبادان به تمام کشور است.

جرقه‌ی تألیف این کتاب چگونه در ذهنتان زده شد؟

از سال ۸۸ که انجمن شعر آبادان را به دست گرفتم در ذهنم بود که این مهم را به انجام برسانم، یعنی دوست داشتم کاری برای بچه‌های آبادان در این زمینه صورت بگیرد و شعر آنها در یک مجموعه‌ی مستقل با کیفیت بسیار خوب چاپ شود. تا پیش از این کاری به این شکل در زمینه‌ی شعر آبادان انجام نشده بود. البته دوستان بصورت مستقل اشعار خود را چاپ می‌کردند ولی این مورد هم انگشت‌شمار بود. سرانجام تصمیم گرفتم فکرم را عملی کنم. از این جهت طی یک فراخوان از علاقمندان دعوت به عمل آمد که اشعار خود را به دست ما برسانند تا پس از گزینش و بررسی و ویرایش بتوانیم یک مجموعه‌ی مستقل در زمینه‌ی شعر آبادان داشته باشیم. چیزی حدود ۵۰۰ اثر به دست ما رسید که آنها را جمع‌آوری و به دو دسته‌ی کلاسیک و سپید تقسیم‌بندی کردیم. از میان این آثار ۸۶ شعر برگزیده شد که ۲۶ شعر کلاسیک و ۶۰ شعر سپید است.


اشعار این شاعران بر چه اساسی انتخاب شد؟

۲۷
فروردين

 نسیم خاکسار (۱۳۲۲آبادان ) از نویسندگان و نمایش‌نامه‌نویسان ایرانی است. از او ۲۶ جلد کتاب تاکنون چاپ شده است. چندین اثر آقای خاکسار به زبان هلندی نیز ترجمه شده‌است. این اثرها عبارتند از: بقال خرزویل، سفر تاجیکستان، بادنماها و شلاق‌ها و نمایشنامهٔ زیر سقف.


۲۷
فروردين

بهروز کریمی در سال ۱۳۳۴  خورشیدی  در شهر آبادان متولد شد . او از کودکی شعبده بازی را بطور خود جوش و بدون مربی آموخت و نخستین اجرای خود را در سن ۸ سالگی در زادگاهش آبادان به نمایش گذاشت بهروز همواره همکلاسی هایش را متحیر و سرگرم میکرد بطوری که همه او را بهروز جادو صدا میزدند بهروز مهارت‌هایش را در تردستی به سرعت توسعه داد و رسماً به عنوان جوان‌ترین شعبده باز ایران شروع به کار کرد او در سن ۱۴ سالگی راهی کشور کویت شد و برای اولین بار در یک سیرک بزرگ شروع به اجرای برنامه نمود و اسم هنری « پریستو » ‘Pristo’ را برای خود برگزید و چون میخواست این اسم برایش ماندگار باقی بماند در همان سالها آرزو کرد که پس از ازدواج خدا به او دو تا دختر به نام های « پرستو » و « پریسا » بدهد تا از تلفیق این دو اسم نام پریستو جاودانه باقی بماند و همین طور نیز شد و از این بابت خوشحال است .

۲۷
فروردين

او شب قرار نهاده بودم تا به خود صبح طیاره مو ؛  تو هوا نگه بدارم. سر شبی ننه م بهم گفت : مموش ! شیلنگه می کشی رو پشت بوم و آب پاشی می کنی. ما آبودانی ها هروقت می خواستیم رو پشت بوم بخوابیم  بعد اذون مغرب پشت بومو آب پاشی می کردیم تا کاه گلا خنک بشن. آخ که چه بویی داشت بوی کاه گل.

 شیلنگه ورداشتم و از تو راه پله بردمش بالا و شروع کردم به  آب پاشی. همی طور که داشتم آب پاشی می کردم یه نگاهی به آسمون انداختم ولی تاریک بود و نمی شد  طیاره رو دید. رفتم طرف کله کفتری که نخ طیاره  رو بسته بودم به  میخ رو سرش. نخه کشیدم  ؛ حال کردم! طیاره هنوز او بالا بود . همو وقت یه حس عجیبی اومد سراغم. حسی شبیه…که یه هویی صدای ننه م در اومد که : هوی مموش ذلیل مرده چه می کنی او بالا ؟ آب از نویدون راه افتاده بود. زودی شیلنگه جمع کردم و رفتم پایین . نیم ساعت بعدش حصیر بزرگی که رو پشت بوم پهن می کردیم که رختخوابا مونو روش پهن کنیم بردم بالا.