آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

شفاف ؛ گویا و مستقل

آبادانی ها

آبادانی ها فقط یک واحد اطلاع رسانی و تحلیل اخبار شخصی است و سر سفره ی هیچکس نبوده و نیست.

آخرین نظرات
نویسندگان

تو گوارایی حس وطنی

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

arvandpress : هنوز نجواهای شبانه اشان در گوشمان می پیچد که چگونه در پشت خاکریز آتش و خون ؛ زمزمه ی محبت و عشق ورزی با خدای خویش سر می دادند. آنان هنرمندان بلامنازع وطنند.

Capture

ای بزرگ موندنی ای طلایه‌دار روز
سایه گستر رو تن از گذشته تا هنوز
ای صدات صدای نور تو شب پوسیدنی
ای سخاوت غمت بهترین بوسیدنی

تیک تاک ثانیه های این شب قدر را قدر می دانم و بواسطه ی یک پیامک راهی گلستان شهدای آبادان می شوم.نگاهی به ساعت می اندازم؛ عقربه ها را نمی بینم. صفحه گرد و تاریکی بر روی مچ دستم خودنمایی می کند. زمان ایستاده و من در جرکت.

تو رو فریاد مییزنم ای که معجزه گری
ای که این شبزده رو به سپیده می ‌بری

منصور عطشانی عزیز ؛ نامت پیروزی را و شهرتت ولع جاودانه شدن در بهمنشیر و اروند رود را تداعی می کند. ای شهید بزرگوار که غمباره ای بر دل داشتی در این سال های بازماندن از خیل یاران.

رو کدوم قله نشستی تو که دنیا زیر پاته

و حالا خفته در خاک پاک کربلای ایران ؛ بیت المقدس دل های عاشق شده ایستاده و من ….آمدم. آمده ام تا تو را نه خفته بر تربت ناب مام وطن ؛ که ایستاده و استوار چون همیشه ی سرافراز خود و کاروان همیشه سوی دیار عاشقانت.

فاتح تاریخی من تو خود سردار صبحی

سومین فرصت قدردانی از خداوند رحمان و رحیم است در این سحرگاه بیست و سوم ماه رمضان.اینجا قطعه ای از خاک بهشت است و من…سرگشته و ناآرام در پی حامد ؛ یادگار شهید منصور عطشانی در میان قبور شهدای آبادان می گردم و نیست! خودش پیامک داده بود که به اتفاق مادر و برادر هستم. اما میگردم و نیست.

گلزار شهدا تنها میزبان جهار نفر است. پیرمردی که زمانی زندانی سیاسی بوده و اینک داغ سال های دفاع مقدس در سینه دارد و همرزم شهید بهزاد ارشدی و سه جوان دیگر که نام یکی چقدر آشناست. طبرزدی.هر جهار نفر از اهواز بدین جا فراخوانده شده اند و صوت تلاوت قرآنشان در فضا می پیچد.

دنبال حامد عطشانی هستم. و اشاره انگشتان طبرزدی که اشاره می کند به آن سو.

ای بزرگ موندنی ای طلایه‌دار روز
سایه گستر رو تن از گذشته تا هنوز
ای صدات صدای نور تو شب پوسیدنی
ای سخاوت غمت بهترین بوسیدنی

از محوطه روشن گلزارشهدا خارح میشوم و به همسایگی دیوار به دیوار آن در قطعه ای خاکی که میزبان تن زمینی شهید منصور عطشانی است میرسم.حامدبه استقبالم می آید و من خود را به او و خیلی زود به سوی قبر سیمانی شهید عطشانی می رسانم.مادر حامد را می بینم که اصلا اینجا نیست ! جوشن کبیر را زمزمه می کند و رو به سوی خفتگان بیدار گلزار شهدا نموده و ناگاه متوجه آمدنم می شود. سلام و علیک و عرض ادب.

تو گوارایی حس وطنی
تو شقاوت شب قرن یخی
تو شکوفایی تاریخ منی

خاطراتی را مرور می کند از رمضان سال هایی که من میزبان برنامه تلویزیونی ماه مهربون سیمای محلی آبادان بودم و شهید منصور و همسرش میهمان ما بودند در برابر دریچه های دوربین سیما.

ای صدات صدای نور تو شب پوسیدنی

مژده میدهد که این احیا ؛ پرغوغاست و پرجمعیت.می گوید: ولله که صدای الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ شهیدان را به وضوح می شنوم.

ای خدای رحمن و رحیم. ای بخشنده ی کریم. ای ستار العیوب. تو را سپاس بیکران گویم که شب احیای بیست و سوم رمضان را بر ما چنان رقم زدی که دور از هیاهوی زندگان ؛ در بین رفتگانی باشیم که زنده ی تاریخ هستند و آرامش و امنیت مثال زدنی ما در این خطّه صفر مرزی ؛ از صدقه سری آنهاست.

مهرداد معماری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی